کتاب عهد عتیق

عهد جدید

روت 2:5-17 هزارۀ نو (NMV)

5. آنگاه بوعَز از خادمی که بر دروگران گماشته شده بود، پرسید: «این زن جوان از آنِ کیست؟»

6. خادمی که بر دروگران گماشته شده بود، پاسخ داد: «این همان زن جوان موآبی است که با نَعومی از دیار موآب بازگشته است.

7. او مرا گفت، ”تمنا اینکه رخصت دهی خوشه‌چینی کنم و در پس دروگران در میان بافه‌ها جمع نمایم.“ پس آمده، از صبح تا به حال بی‌وقفه به کار مشغول بوده و فقط اندکی در خانه استراحت کرده است.»

8. آنگاه بوعَز به روت گفت: «دخترم، گوش فرا ده. به کشتزار دیگری برای خوشه‌چینی مرو و اینجا را ترک مکن، بلکه همین‌جا با کنیزان من بمان.

9. چشمانت بر کشتزاری باشد که در آن درو می‌کنند و از پسِ ایشان برو. جوانان را امر کرده‌ام که تو را لمس نکنند. و هرگاه تشنه شدی، نزد کوزه‌ها برو و از آبی که جوانان می‌کِشند، بنوش.»

10. روت به روی درافتاده، تا به زمین خم شد و از وی پرسید: «از چه سبب در نظرتان التفات یافتم که به من توجه کردید، حال آنکه غریبی بیش نیستم؟»

11. بوعَز پاسخ داد: «هرآنچه پس از مرگ شوهر خود در حق مادرشوهرت کرده‌ای، به‌تمامی به آگاهی من رسیده است، اینکه چگونه پدر و مادر و زادگاهت را ترک گفته، نزد قومی آمدی که پیشتر نمی‌شناختی.

12. خداوند تو را به سبب آنچه کرده‌ای پاداش دهد، و اجر کامل از جانب یهوه خدای اسرائیل که زیر بالهایش پناه گرفته‌ای، به تو برسد.»

13. آنگاه روت گفت: «ای سرورم، باشد که در نظرتان التفات یابم، زیرا تسلی‌ام دادید و به مهربانی با کنیزتان سخن گفتید، اگرچه مانند یکی از کنیزانتان هم نیستم.»

14. به هنگام صرف غذا، بوعَز وی را گفت: «اینجا بیا و قدری نان بخور و لقمه‌ات را در سرکه فرو بَر.» پس روت کنار دروگران نشست و بوعَز به او غَلۀ برشته داد. او خورده سیر شد و اندکی هم اضافه آورد.

15. چون برای خوشه‌چینی برخاست، بوعَز خادمانش را امر فرموده، گفت: «بگذارید از میان بافه‌ها نیز خوشه برچیند و او را خجل مسازید.

16. همچنین قدری از میان دسته‌ها برایش بیرون کشیده، بگذارید از آن برچیند و توبیخش مکنید.»

17. پس روت تا شامگاه در کشتزار خوشه‌چینی کرد. و آنچه را برچیده بود، کوبید، که در حدود یک ایفَه جو بود.

خوانده شده فصل کامل روت 2