کتاب عهد عتیق

عهد جدید

۲پادشاهان 7:10-17 هزارۀ نو (NMV)

10. پس رفته، قراولان دروازۀ شهر را خواندند و ندا در دادند که: «ما به اردوگاه اَرامیان رفتیم، ولی در آنجا نه کسی بود و نه صدای کسی به گوش می‌رسید. هر چه بود، اسبان و الاغانِ بسته شده و خیمه‌هایی بود که به حال خود رها شده بودند‌.»

11. پس قراولان دروازه این خبر را به بانگ بلند بازگفتند، و خبر به کاخ سلطنتی رسید.

12. پادشاه شبانگاه برخاست و به خادمانش گفت: «اکنون به شما می‌گویم که اَرامیان به ما چه کرده‌اند. آنان می‌دانند ما گرسنه‌ایم، پس از اردوگاه به در آمده، در مزارع اطراف پنهان شده‌اند و با خود می‌اندیشند که، ”اسرائیلیان از شهر بیرون خواهند آمد. پس آنها را زنده گرفتار می‌کنیم و به شهر درمی‌آییم.“»

13. یکی از خادمان او در جواب گفت: «فرمان بده چند تن از افراد با پنج اسبی که در شهر باقی است، بروند. اگر گرفتار شدند، که سرنوشتشان همچون دیگر اسرائیلیان ساکن شهر خواهد بود. آری، سرانجام مانند همۀ این اسرائیلیان از میان خواهند رفت. پس اجازه فرما آنها را بفرستیم و ببینیم چه روی داده است.»

14. پس دو ارابه با اسبانش گرفتند و پادشاه آنها را از پی لشکر اَرامیان فرستاد. او به ارابه‌رانان گفت: «بروید و ببینید چه روی داده است.»

15. آنان اَرامیان را تا اردن دنبال کردند و اینک در تمام طول راه، جامه‌ها و وسایل ایشان را یافتند که به هنگام فرارِ شتابزده بر جای گذاشته بودند. پس آن فرستادگان بازگشتند و پادشاه را خبر دادند.

16. آنگاه مردم به غارت اردوگاه اَرامیان شتافتند. و همان‌سان که خداوند فرموده بود، یک پیمانه آرد به بهای یک مثقال نقره، و دو پیمانه جو به بهای یک مثقال نقره معامله شد.

17. و اما پادشاه سرداری را که بر بازویش تکیه می‌زد به نظارت بر دروازۀ شهر برگماشت. ولی مردم او را در نزدیکی دروازه لگدمال کردند و او مُرد، همان‌گونه که مرد خدا گفته بود، آنگاه که پادشاه نزد او رفت.

خوانده شده فصل کامل ۲پادشاهان 7