کتاب عهد عتیق

عهد جدید

۲پادشاهان 18:2-20 هزارۀ نو (NMV)

2. او بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد، و بیست و نه سال در اورشلیم سلطنت کرد. نام مادرش اَبی بود، دختر زکریا.

3. حِزِقیا آنچه را که در نظر خداوند درست بود به جا می‌آورد، درست به همان‌گونه که پدرش داوود کرده بود.

4. او مکانهای بلند را از میان برد و ستونها را در هم شکسته، اَشیرَه را قطع کرد. نیز مار برنجین را که موسی ساخته بود، خُرد نمود، زیرا بنی‌اسرائیل تا آن زمان در برابر آن، که نِحُشتان خوانده می‌شد، بخور می‌سوزاندند.

5. حِزِقیا بر یهوه خدای اسرائیل توکل داشت. در میان تمامی پادشاهان یهودا، پیش یا پس از او، کسی چون حِزِقیا نبوده است.

6. او به خداوند چسبیده بود و از پیروی او انحراف نمی‌ورزید، و فرمانهایی را که خداوند به موسی داده بود نگاه می‌داشت.

7. خداوند با وی بود، و او به هر کاری دست می‌زد، کامیاب می‌شد. حِزِقیا بر پادشاه آشور بشورید و دیگر وی را خدمت نکرد.

8. و بر فلسطینیان، از برجهای دیدبانی‌شان گرفته تا شهرهای مستحکم نظامی، حمله برد و آنان را تا غزه و نواحی اطراف آن، شکست داد.

9. در چهارمین سال سلطنت حِزِقیا، یعنی هفتمین سال سلطنت هوشع پسر ایلَه بر اسرائیل، شَلمَناِسِر پادشاه آشور به جنگ سامِرِه رفت و آن را محاصره کرد.

10. پس از سه سال آشوریان آن را گرفتند و بدین‌سان سامِرِه در ششمین سال سلطنت حِزِقیا، یعنی نهمین سال پادشاهی هوشع بر اسرائیل، سقوط کرد.

11. پادشاه آشور اسرائیل را به آشور تبعید کرد و ایشان را در حَلَح، و در کنارۀ خابور که نهر جوزان بود و نیز در شهرهای مادها اسکان داد.

12. این از آن رو واقع شد که ایشان از یهوه خدای خود اطاعت نکردند، بلکه عهد او را، یعنی تمامی آنچه را که موسی خادم خداوند فرموده بود، زیر پا گذاشتند. آنان نه به فرمانهای او گوش فرا دادند و نه به آنها عمل کردند.

13. در چهاردهمین سال سلطنت حِزِقیای پادشاه، سنحاریب پادشاه آشور به تمامی شهرهای حصاردار یهودا حمله آورد و آنها را متصرف شد.

14. پس حِزِقیا پادشاه یهودا به پادشاه آشور در لاکیش پیغام فرستاد که: «خطا کرده‌ام. از سرزمین من واپس بنشین و من هر قدر بخواهی به تو خواهم پرداخت.» پادشاه آشور سیصد وزنه نقره و سی وزنه طلا از حِزِقیا پادشاه یهودا درخواست کرد.

15. پس حِزِقیا تمام نقره‌ای را که در معبد خداوند و خزانه‌های کاخ سلطنتی یافت می‌شد، به وی داد.

16. در آن هنگام، حِزِقیا روکش طلای درها و ستونهای معبد خداوند را که خود آنها را به طلا پوشانده بود، کَند و به پادشاه آشور داد.

17. پادشاه آشور، سردار کل لشکر، افسر ارشد و نمایندۀ خود را با لشکری عظیم از لاکیش به اورشلیم نزد حِزِقیای پادشاه فرستاد. آنان برآمده، به اورشلیم رفتند. چون رسیدند، در کنار قنات آبگیرِ بالایی بر سر راه مزرعۀ رختشورها توقف کردند

18. و حِزِقیای پادشاه را به حضور فرا خواندند. پس اِلیاقیم پسر حِلقیا رئیس امور دربار، و شِبنا کاتبِ دربار و یوآخِ وقایع‌نگار پسر آساف نزد ایشان بیرون آمدند.

19. نمایندۀ پادشاه آشور بدیشان گفت: «به حِزِقیا بگویید: ”شاهِ کبیر، پادشاه آشور، چنین می‌فرماید: این اطمینان تو بر چه پایه‌ای استوار است؟

20. آیا گمان می‌کنی سخنان پوچ می‌تواند جایگزین تدبیر جنگی و قدرت سپاهیگری شود؟ اکنون بر چه کسی توکل بسته‌ای که اینچنین بر من شوریده‌ای؟

خوانده شده فصل کامل ۲پادشاهان 18