کتاب عهد عتیق

عهد جدید

۲سموئیل 20:9-21 هزارۀ نو (NMV)

9. یوآب به عَماسا گفت: «ای برادرم، آیا به سلامت هستی؟» و به دست راست خود ریش عَماسا را گرفت تا او را ببوسد.

10. عَماسا به شمشیری که در دست یوآب بود، اعتنایی نکرد. پس یوآب آن را به شکم او فرو برد آن سان که احشایش بر زمین ریخت، و عَماسا بدون وارد آمدنِ ضربۀ دوّم، جان سپرد.آنگاه یوآب و برادرش اَبیشای به تعقیب شِبَع پسر بِکری رفتند.

11. یکی از مردان جوان یوآب کنار عَماسا ایستاد و گفت: «هر که به یوآب رغبت دارد و هر که هواخواه داوود است، از پی یوآب بیاید.»

12. عَماسا در میان جاده در خون خود غلتیده بود. چون آن مرد دید که همۀ لشکریان ایستاده‌اند، عَماسا را از میان جاده به کشتزاری کشید و جامه‌ای بر او افکند، زیرا دید هر که نزدش می‌آید، می‌ایستد.

13. پس از آنکه عَماسا از میان جاده برداشته شد، همۀ مردان از پی یوآب به تعقیب شِبَع پسر بِکری رفتند.

14. شِبَع از میان همۀ قبایل اسرائیل گذشته، به آبِلِ بِیت‌مَعَکاه و به تمامی بیریان رسید. آنان گرد آمده، از پی او بدان‌جا داخل شدند.

15. و تمامی مردانی که با یوآب بودند، آمدند و شِبَع را در آبِلِ بِیت‌مَعَکاه محاصره کردند. آنان پشته‌ای در برابر شهر ساختند، که در مقابل حصار شهر بر پا شد، و حصار را می‌زدند تا آن را فرو ریزند.

16. آنگاه زنی حکیم از شهر ندا کرده، گفت: «گوش فرا دهید! گوش فرا دهید! تمنا اینکه به یوآب بگویید: ”بدین‌جا نزدیک بیا تا با تو سخن گویم.“»

17. پس یوآب نزدیک وی آمد. زن گفت: «آیا تو یوآب هستی؟» پاسخ داد: «آری، هستم.» زن به او گفت: «به سخنان کنیزت گوش فرا ده.» یوآب گفت: «گوش می‌دهم.»

18. پس زن گفت: «در ایام پیشین می‌گفتند، ”در آبِل باید مشورت جُست“، و بدین‌سان هر امری را فیصل می‌دادند.

19. من یکی از مردمان صلح‌دوست و وفادار اسرائیلم. و تو می‌خواهی شهری را که در اسرائیل شهر مادر است، ویران کنی. چرا می‌خواهی میراث خداوند را فرو ببلعی؟»

20. یوآب پاسخ داده، گفت: «حاشا از من! حاشا از من که خواهان فرو بلعیدن یا نابود کردن باشم!

21. چنین نیست. بلکه مردی از کوهستان اِفرایِم، شِبَع نام، پسر بِکری، دست خود را بر داوودِ پادشاه دراز کرده است. او را تنها تسلیم کنید و من از شهر عقب خواهم نشست.» زن به یوآب گفت: «اینک سر او از فراز حصار نزد تو فرو افکنده خواهد شد.»

خوانده شده فصل کامل ۲سموئیل 20