کتاب عهد عتیق

عهد جدید

۲سموئیل 15:17-26 هزارۀ نو (NMV)

17. و پادشاه بیرون رفت، و همۀ قوم از پی او. آنان نزد آخرین خانه توقف کردند.

18. آنگاه همۀ خادمان پادشاه از برابر او گذشتند و سپس تمامی کِریتیان و همۀ فِلیتیان و تمامی ششصد مرد جِتّی که از جَت از پی او آمده بودند.

19. پادشاه به اِتّایِ جِتّی گفت: «تو دیگر چرا با ما می‌آیی؟ بازگرد و نزد اَبشالومِ پادشاه بمان، زیرا تو غریب هستی و از خانۀ خود نیز تبعید گشته‌ای.

20. تو همین دیروز آمدی؛ آیا رواست که امروز تو را همراه خود آواره گردانم، حال آنکه خود نیز نمی‌دانم کجا می‌روم؟ بازگرد و برادرانت را نیز همراه خود ببر. محبت و وفا همراه تو باد.»

21. ولی اِتّای در جواب پادشاه گفت: «به حیات خداوند و به حیات سرورم پادشاه سوگند که به‌یقین هر جا سرورم پادشاه باشد، خواه در مرگ و خواه در حیات، بنده‌ات نیز آنجا خواهد بود.»

22. آنگاه داوود به اِتّای گفت: «پس، پیش برو.» بدین ترتیب اِتّای جِتّی با همۀ مردان و همۀ اطفالی که همراهش بودند، پیش رفتند.

23. و همۀ اهل آن دیار به هنگام گذر تمامی قوم، به آواز بلند می‌گریستند. پادشاه نیز از وادی قِدرون گذشت و همۀ قوم به سمت بیابان پیش رفتند.

24. اینک صادوق نیز همراه همۀ لاویانی بود که صندوق عهد خدا را حمل می‌کردند، و آنان صندوق خدا را بر زمین نهادند و اَبیّاتار قربانیها تقدیم کرد، تا آنگاه که همۀ مردم از شهر خارج شدند.

25. سپس پادشاه به صادوق گفت: «صندوق خدا را به شهر بازگردان. اگر لطف خداوند شامل حال من شود، مرا باز خواهد آورد و اجازه خواهد داد تا هم صندوق و هم جایگاه سکونت او را ببینم.

26. اما اگر بگوید: ”از تو خشنود نیستم“، در آن صورت آماده‌ام تا هر چه در نظرش پسند آید، با من بکند.»

خوانده شده فصل کامل ۲سموئیل 15