کتاب عهد عتیق

عهد جدید

۱پادشاهان 2:41-46 هزارۀ نو (NMV)

41. چون به سلیمان گفتند که شِمعی از اورشلیم به جَت رفته و بازگشته است،

42. پادشاه فرستاده، او را فرا خواند و به وی گفت: «آیا تو را به خداوند سوگند ندادم، و اخطار نکرده، نگفتم: ”روزی که از اینجا به هر جایی بیرون روی، یقین بدان که قطعاً خواهی مرد“؟ تو مرا گفتی: ”کلامت نیکوست و آن را شنیدم.“

43. پس چرا سوگند خود را به خداوند نگاه نداشتی و از فرمان من سر پیچیدی؟»

44. همچنین پادشاه به شِمعی گفت: «در دل خویش می‌دانی که بر پدرم داوود چه بدیها کرده‌ای. پس خداوند این بدیها را بر سرت برمی‌گرداند.

45. ولی سلیمانِ پادشاه مبارک خواهد بود و تخت پادشاهی داوود، در حضور خداوند تا به ابد پایدار خواهد ماند.»

46. آنگاه پادشاه به بِنایا پسر یِهویاداع فرمان داد و او بیرون رفته، شِمعی را به شمشیر زد و کشت.پس سلطنت در دست سلیمان استوار گشت.

خوانده شده فصل کامل ۱پادشاهان 2