کتاب عهد عتیق

عهد جدید

۱پادشاهان 18:1-13 هزارۀ نو (NMV)

1. پس از روزهای بسیار، کلام خداوند در سال سوّم بر ایلیا نازل شده، گفت: «برو و خود را به اَخاب بنما و من بر زمین باران خواهم بارانید.»

2. پس ایلیا روانه شد تا خود را به اَخاب بنمایانَد، و قحطی در سامِرِه سخت بود.

3. اَخاب، عوبَدیا را که متصدی کاخ بود به حضور فرا خواند. عوبَدیا مردی بسیار خداترس بود،

4. و هنگامی که ایزابل انبیای خداوند را هلاک می‌ساخت، عوبَدیا یکصد تن از آنان را گرفته، پنجاه پنجاه در غاری پنهان کرد و ایشان را به نان و آب خوراک داد.

5. باری، اَخاب به عوبَدیا گفت: «نزد تمامی چشمه‌های آب و نهرهای این سرزمین برو، شاید علفی بیابیم و اسبان و قاطران را زنده نگاه داشته، همۀ حیوانات خود را از دست ندهیم.»

6. پس زمین را بین خود تقسیم کردند تا آن را درنوردند؛ اَخاب به‌تنهایی به یک سو رفت و عوبَدیا تنها به سویی دیگر.

7. و چون عوبَدیا در راه بود، اینک ایلیا بدو برخورد. عوبَدیا او را شناخته، به روی درافتاد و گفت: «ای سرورم ایلیا، آیا این تویی؟»

8. ایلیا او را پاسخ داد: «آری، من هستم. برو و به سرورت بگو: ”اینک ایلیا اینجا است.“»

9. عوبَدیا گفت: «چه گناهی کرده‌ام که خدمتگزارت را به دست اَخاب تسلیم می‌کنی تا مرا بکُشد؟

10. به حیات یهوه خدایت سوگند، قوم و مملکتی نیست که سرورم کسان به جستجوی تو بدان‌جا نفرستاده باشد. و اگر گفته باشند که، ”اینجا نیست،“ از آن مملکت و قوم سوگند گرفته است که تو را نیافته‌اند.

11. و حال تو می‌گویی: ”نزد سرورت برو و بگو: ’اینک ایلیا اینجا است‘؟“

12. به محض اینکه تو را ترک کنم، روح خداوند تو را به جایی که نمی‌دانم خواهد برد، و چون بروم و اَخاب را خبر دهم و او تو را نیابد، مرا خواهد کشت؛ حال آنکه خدمتگزارت از جوانی ترس خداوند را به دل داشته است.

13. آیا سرورم خبر ندارد که وقتی ایزابل انبیای خداوند را می‌کُشت، من چه کردم؟ اینکه چگونه یکصد تن از انبیای خداوند را پنجاه پنجاه در غاری پنهان کردم و آنان را به نان و آب خوراک دادم؟

خوانده شده فصل کامل ۱پادشاهان 18