کتاب عهد عتیق

عهد جدید

۱سموئیل 2:6-23 هزارۀ نو (NMV)

6. خداوند می‌میراند و زنده می‌کند؛به گور فرو می‌برد و برمی‌خیزاند.

7. خداوند فقیر می‌سازد و غنی می‌گرداند؛پست می‌سازد و برمی‌افرازد.

8. بینوا را از خاک بر پا می‌دارد،و نیازمند را از مَزبَله برمی‌گیردتا آنان را با امیران نشانَد،و وارث کُرسی جلال گردانَد.زیرا ستونهای زمین از آنِ خداوند است،و جهان را بر آنها قرار داده است.

9. «او قدمهای سرسپردگانِ خود را پاس می‌دارد،اما شریران در تاریکی خاموش خواهند شد،زیرا انسان به نیروی خود چیره نخواهد گشت.

10. آنان که با خداوند دشمنی می‌ورزند، در هم خواهند شکست؛او از آسمان بر ایشان رعد خواهد فرستاد.خداوند بر کَرانهای زمین داوری خواهد کرد؛او پادشاهِ خود را نیرو خواهد بخشیدو شاخ مسیح خود را بر خواهد افراشت.»

11. پس اِلقانَه به خانۀ خود در رامَه بازگشت، اما آن پسر در حضور عیلیِ کاهن، خداوند را خدمت می‌کرد.

12. پسران عیلی مردانی فرومایه بودند و خداوند را نمی‌شناختند.

13. کاهنان با مردم بدین روال رفتار می‌کردند که هرگاه کسی قربانی تقدیم می‌کرد، در حین پخته شدن گوشت قربانی، خدمتکارِ کاهن با چنگالی سه دندانه در دست خویش می‌آمد

14. و آن را در تابه یا دیگچه یا دیگ یا پاتیل فرو می‌برد و هر چه را که به چنگال برمی‌آمد، کاهن برای خود می‌گرفت. آنان در شیلوه با تمام اسرائیلیانی که به آنجا می‌آمدند، چنین رفتار می‌کردند.

15. علاوه بر این، پیش از سوزاندن چربی، خدمتکارِ کاهن می‌آمد و به آن که قربانی تقدیم می‌کرد، می‌گفت: «گوشت برای کاهن بده تا کباب کند، زیرا گوشت پخته از تو نمی‌پذیرد، بلکه فقط گوشت خام.»

16. و اگر آن شخص در پاسخ می‌گفت: «بگذار نخست چربی سوزانده شود و بعد هر چه دلت می‌خواهد، برگیر»، خدمتکار پاسخ می‌داد: «نه، بلکه همین الآن بده، وگرنه به زور خواهم ستاند.»

17. بدین‌سان، گناه آن مردان جوان در نظر خداوند بس عظیم بود، زیرا هدایای تقدیمی به خداوند را خوار می‌شمردند.

18. و اما سموئیل در حضور خداوند خدمت می‌کرد. او پسری کوچک بود و ایفودِ کتان بر تن داشت.

19. مادرش ردایی کوچک برایش می‌دوخت و هر سال که با شوهر خود به منظور تقدیم قربانی سالانه می‌آمد، آن را برای او می‌آورد.

20. و عیلی، اِلقانَه و زنش را برکت می‌داد و می‌گفت: «خداوند تو را از این زن به عوض فرزندی که به خداوند وقف کرده است، فرزندان عطا فرماید.» سپس به منزل خود بازمی‌گشتند.

21. براستی خداوند به یاری حَنّا آمد و او آبستن شده، سه پسر و دو دختر به دنیا آورد. و آن پسر، سموئیل، در حضور خداوند رشد می‌کرد.

22. و اما عیلی بسیار پیر شده بود و خبر هرآنچه پسرانش با تمامی اسرائیل می‌کردند، به گوشش می‌رسید، و اینکه چگونه با زنانی که نزد درِ خیمۀ ملاقات خدمت می‌کردند، همبستر می‌شدند.

23. پس به آنها گفت: «چرا مرتکب چنین کارهایی می‌شوید؟ زیرا از همۀ این مردم دربارۀ اعمال بد شما می‌شنوم.

خوانده شده فصل کامل ۱سموئیل 2