کتاب عهد عتیق

عهد جدید

۱سموئیل 19:1-14 هزارۀ نو (NMV)

1. شائول به پسرش یوناتان و به همۀ خدمتگزاران خویش فرمان داد تا داوود را بکشند. اما یوناتان، پسر شائول، داوود را بسیار دوست می‌داشت.

2. پس به او گفت: «پدرم شائول قصد کشتن تو دارد. بامدادان به هوش باش و در مخفیگاه مانده، خود را پنهان کن.

3. من خواهم رفت و در همان صحرایی که تو هستی، نزد پدرم ایستاده، دربارۀ تو با او گفتگو خواهم کرد، و اگر چیزی دریافتم، تو را خبر خواهم داد.»

4. پس یوناتان نزد پدرش شائول از داوود به نیکی یاد کرد و گفت: «مباد که پادشاه نسبت به خدمتگزار خود داوود گناه ورزد، زیرا او به تو گناهی نورزیده، و اعمالش جز نیکویی برایت در پی نداشته است.

5. او جان بر کف نهاده، آن فلسطینی را کشت، و خداوند نجاتی عظیم برای تمامی اسرائیل به عمل آورد. تو آن را دیدی و شادمان شدی. پس حال چرا می‌خواهی نسبت به شخصی بی‌گناه خطا ورزی و داوود را بی‌سبب بکشی؟»

6. شائول سخن یوناتان را گوش گرفت و سوگند خورده، گفت: «به حیات خداوند سوگند که داوود کشته نخواهد شد.»

7. یوناتان داوود را خواند و تمامی این امور را برایش بازگفت. سپس داوود را نزد شائول برد، و او همچون گذشته در حضور شائول ماند.

8. و اما دیگر بار جنگ درگرفت. پس داوود روانه شده، با فلسطینیان جنگید و چنان ضربتی سخت بر آنان وارد کرد که از برابرش پا به فرار گذاشتند.

9. اما هنگامی که شائول نیزه به دست در خانۀ خود نشسته بود، روحی پلید از جانب خداوند بر او آمد. و داوود مشغول نواختن چنگ بود.

10. شائول خواست داوود را با نیزۀ خود به دیوار بدوزد. ولی داوود خود را کنار کشید و نیزه به دیوار اصابت کرد. آن شب داوود گریخت و جان به در بُرد.

11. و اما شائول مأمورانی به خانۀ داوود فرستاد تا مراقبش باشند و بامدادان او را بکشند. اما میکال، همسر داوود بدو گفت: «اگر امشب نگریزی و جان خود را نرهانی، فردا کشته خواهی شد.»

12. پس داوود را از پنجره پایین فرستاد و او گریخته، جان به در بُرد.

13. آنگاه میکال بتی خانگی برگرفته، آن را بر بستر گذاشت و بالشی از پشم بز نیز در جای سرش نهاد و آن را با جامه پوشانید.

14. وقتی شائول مأموران برای گرفتار کردن داوود فرستاد، میکال به آنها گفت: «او بیمار است.»

خوانده شده فصل کامل ۱سموئیل 19