کتاب عهد عتیق

عهد جدید

۱سموئیل 16:1-12 هزارۀ نو (NMV)

1. و اما خداوند به سموئیل گفت: «تا به کی برای شائول ماتم می‌گیری حال آنکه من او را از پادشاهی بر اسرائیل رد کرده‌ام؟ روغندان خویش را از روغن پر کن و روانه شو؛ تو را نزد یَسای بِیت‌لِحِمی می‌فرستم، زیرا از پسرانش یکی را برای خود به پادشاهی تعیین کرده‌ام.»

2. سموئیل گفت: «چگونه بروم؟ اگر شائول این را بشنود، مرا خواهد کشت.» خداوند فرمود: «گوساله‌ای ماده همراه خود ببر و بگو: ”آمده‌ام تا برای خداوند قربانی کنم.“

3. یَسا را به قربانی دعوت کن، و من تو را از آنچه باید بکنی، آگاه خواهم ساخت. تو باید آن کس را که به تو می‌گویم، برای من مسح کنی.»

4. پس سموئیل آنچه را خداوند فرموده بود، انجام داد و به بِیت‌لِحِم رفت. مشایخ شهر لرزان به استقبال او آمده، گفتند: «آیا با صلح و سلامت می‌آیی؟»

5. سموئیل پاسخ داد: «آری، با صلح و سلامت آمده‌ام تا برای خداوند قربانی کنم. پس خود را تقدیس کرده، برای تقدیم قربانی همراه من بیایید». او یَسا و پسرانش را تقدیس کرد و آنها را به قربانی دعوت نمود.

6. چون آمدند، سموئیل بر اِلیاب نگریست و اندیشید: «به‌یقین مسیح خداوند اینجا در حضور اوست.»

7. اما خداوند به سموئیل گفت: «به سیما و قامت بلندش منگر، زیرا او را رد کرده‌ام. خداوند همچون انسان نمی‌نگرد؛ انسان به ظاهر می‌نگرد، اما خداوند به دل.»

8. آنگاه یَسا اَبیناداب را فرا خواند و او را از برابر سموئیل گذرانید. اما سموئیل گفت: «خداوند او را نیز برنگزیده است.»

9. پس یَسا شَمَّه را از برابر سموئیل گذرانید، اما سموئیل گفت: «خداوند او را نیز برنگزیده است.»

10. پس یَسا هفت تن از پسرانش را از برابر سموئیل گذرانید، اما سموئیل به یَسا گفت: «خداوند اینها را برنگزیده است.»

11. سپس از یَسا پرسید: «آیا اینها همۀ پسران تو هستند؟» یَسا پاسخ داد: «کوچکترین پسرم هنوز باقی است، اما اینک او گله را می‌چرانَد.» سموئیل گفت: «از پی‌اش بفرست و او را بیاور، زیرا تا او به اینجا نیاید، بر سفره نخواهیم نشست.»

12. پس از پی‌اش فرستاده، او را آورد: او سرخ‌رو بود و خوش‌سیما با چشمانی زیبا. خداوند گفت: «برخاسته، او را مسح کن، زیرا همین است.»

خوانده شده فصل کامل ۱سموئیل 16