کتاب عهد عتیق

عهد جدید

پیدایش 42:22-35 هزارۀ نو (NMV)

22. رِئوبین پاسخ داد: «آیا به شما نگفتم که به آن پسر گناه مورزید؟ ولی نشنیدید! اکنون باید برای خون او حساب پس دهیم.»

23. آنان نمی‌دانستند که یوسف سخنان ایشان را می‌فهمد، زیرا مترجمی میان ایشان بود.

24. و یوسف از نزد آنان بیرون رفت و بگریست. و نزد ایشان بازگشت و با ایشان سخن گفت. سپس شمعون را از میان ایشان گرفت و در برابر چشمان ایشان در بند نهاد.

25. آنگاه فرمان داد تا کیسه‌های آنها را از غله پر کنند و نقد هر یک را در خورجین او بگذارند و توشۀ سفر به آنان بدهند. و این همه را برای آنها کردند.

26. آنگاه آنان غله را بر الاغهایشان بار کردند و از آنجا رفتند.

27. چون یکی از آنان در محل گذران شب، خورجین خود را گشود تا به الاغش علوفه دهد، دید که نقدش در دهانۀ خورجین است.

28. پس به برادران خود گفت: «نقد مرا بازگردانده‌اند؛ اینجا در دهانۀ خورجین من است.» آنگاه دل ایشان از ترس به تپیدن افتاد و لرزان به یکدیگر نگریسته، گفتند: «این چیست که خدا بر سر ما آورده است؟»

29. چون نزد پدرشان به سرزمین کنعان بازگشتند، هرآنچه را که واقع شده بود، بدو بیان کرده، گفتند:

30. «آن مرد که سرور آن سرزمین است با ما به‌درشتی سخن گفت و ما را جاسوسان مملکت پنداشت.

31. ولی ما به او گفتیم: ”ما صادقیم و هرگز جاسوس نبوده‌ایم.

32. ما دوازده برادریم، پسرانِ پدر خود. یکی از ما دیگر نیست و کوچکترین امروز در سرزمین کنعان نزد پدر ما است.“

33. آنگاه آن مرد که سرور آن سرزمین است به ما گفت: ”از این خواهم دانست که صادقید که یکی از برادرانتان را نزد من بگذارید و برای خانواده‌های گرسنۀ خود غله برگیرید و بروید.

34. ولی برادر کوچکتان را نزد من آرید تا بدانم که جاسوس نیستید، بلکه صادقید. آنگاه برادرتان را به شما باز پس خواهم داد و خواهید توانست در این سرزمین داد و ستد کنید.“»

35. چون ایشان خورجینهای خود را خالی می‌کردند، دیدند که اینک نقد هر یک در خورجینش بود! چون آنان و پدرشان کیسه‌های پول را دیدند، ترسان شدند.

خوانده شده فصل کامل پیدایش 42