کتاب عهد عتیق

عهد جدید

پیدایش 41:18-25 هزارۀ نو (NMV)

18. که ناگاه هفت گاو فربه و زیبا از رود بیرون آمدند و در نیزارها به چرا مشغول شدند.

19. و اینک هفت گاو دیگر، پس از آنها بیرون آمدند که نحیف و بسیار زشت و لاغر بودند. من در تمامی سرزمین مصر گاوهایی بدان زشتی ندیده بودم.

20. و آن گاوهای لاغر و زشت، هفت گاو فربه پیشین را خوردند.

21. اما حتی پس از خوردن آنها هیچ معلوم نبود که آنها را خورده‌اند، زیرا همچنان مانند اوّل زشت بودند. آنگاه بیدار شدم.

22. و باز خوابی دیدم که اینک هفت خوشۀ گندمِ پر و خوب بر ساقه‌ای می‌رویید.

23. پس از آنها، هفت خوشۀ دیگر رویید که پژمرده و لاغر و از باد شرقی خشکیده بود.

24. و آن خوشه‌های لاغر، هفت خوشۀ خوب را بلعیدند. من این را به جادوگران گفتم، ولی کسی نبود که بتواند برای من توضیح دهد.»

25. یوسف به فرعون گفت: «هر دو خواب فرعون یکی است. خدا آنچه را که قصد انجامش دارد، به فرعون گفته است.

خوانده شده فصل کامل پیدایش 41