کتاب عهد عتیق

عهد جدید

پیدایش 4:9-22 هزارۀ نو (NMV)

9. آنگاه خداوند به قائن گفت: «برادرت هابیل کجاست؟» گفت: «نمی‌دانم؛ مگر من نگهبان برادرم هستم؟»

10. خداوند فرمود: «چه کرده‌ای؟ خون برادرت از زمین نزد من فریاد برمی‌آورد.

11. و اکنون تو ملعون هستی از زمینی که دهان خود را گشود تا خون برادرت را از دست تو دریافت کند.

12. چون زمین را کِشت کنی، دیگر قوّت خود را به تو نخواهد داد. و تو بر زمین آواره و سرگردان خواهی بود.»

13. قائن به خداوند گفت: «مکافاتم بیش از تحمل من است.

14. هان امروز مرا از این زمین طرد کردی و از حضور تو پنهان خواهم بود. پس در جهان آواره و سرگردان خواهم بود و هر که مرا یابد، مرا خواهد کشت.»

15. آنگاه خداوند به او گفت: «در این صورت، هر که قائن را بکشد، از او هفت چندان انتقام گرفته خواهد شد.» و خداوند نشانی بر قائن نهاد تا اگر کسی او را بیابد، وی را نکشد.

16. پس قائن از حضور خداوند بیرون رفت، و در سرزمین نْود در شرق عدن ساکن شد.

17. قائن زن خود را بشناخت، و او باردار شد و خَنوخ را زایید. آنگاه قائن شهری ساخت و آن را به نام پسر خود، خَنوخ نامید.

18. و برای خَنوخ عیراد زاده شد، و عیراد مِحویائیل را آورد، مِحویائیل مِتوشائیل را، و مِتوشائیل لَمِک را.

19. لَمِک دو زن گرفت، یکی عادَه نام داشت و دیگری ظِلَّه.

20. عادَه، یابال را زایید؛ او پدر چادر‌نشینان و دامداران بود.

21. برادر او یوبال نام داشت؛ او پدر همۀ نوازندگان بربط و نی بود.

22. ظِلَّه نیز توبال‌قائِن را زایید، که صانع همه گونه ابزار برنجی و آهنی بود. خواهر توبال‌قائِن، نَعَمَه نام داشت.

خوانده شده فصل کامل پیدایش 4