کتاب عهد عتیق

عهد جدید

پیدایش 27:4-19 هزارۀ نو (NMV)

4. و خوراک خوش‌طعمی آن‌گونه که دوست می‌دارم برایم مهیا کن و آن را نزد من آور تا بخورم و جانم پیش از مردنم تو را برکت دهد.»

5. چون اسحاق با پسرش عیسو سخن می‌گفت، رِبِکا شنید. وقتی عیسو به صحرا رفت تا صیدی شکار کرده، بیاورد،

6. رِبِکا به پسرش یعقوب گفت: «من سخنان پدرت را شنیدم که به برادرت عیسو گفت:

7. ”برایم شکاری بیاور و خوراکی خوش‌طعم برایم مهیا کن تا بخورم و پیش از مردنم تو را در حضور خداوند برکت دهم.“

8. پس اکنون پسرم، سخن مرا در آنچه تو را امر می‌کنم بشنو.

9. به سوی گله بشتاب و دو بزغالۀ خوب نزد من بیاور، تا برای پدرت خوراکی خوش‌طعم، همان‌گونه که دوست می‌دارد، مهیا سازم.

10. و تو آن را نزد پدرت ببر تا بخورد، و پیش از مرگش تو را برکت دهد.»

11. یعقوب به مادرش رِبِکا گفت: «اما برادرم عیسو مردی پرمو است و من مردی بی‌مو هستم.

12. شاید پدرم مرا لمس کند و در نظرش چنین بنماید که او را به ریشخند گرفته‌ام، و لعنت به جای برکت بر خود بیاورم.»

13. مادرش به او گفت: «پسرم، لعنت تو بر من باد. فقط سخن مرا بشنو؛ برو و آنها را برایم بیاور.»

14. پس رفت و گرفته، نزد مادرش آورد و رِبِکا خوراکی خوش‌طعم، همان‌گونه که پدرش دوست می‌داشت، مهیا کرد.

15. آنگاه رِبِکا بهترین جامۀ پسر بزرگ خویش عیسو را که نزد او در خانه بود، برگرفت و بر تن پسر کوچکش یعقوب کرد.

16. و دستها و قسمت نرم گردن یعقوب را نیز با پوست بزغاله‌ها پوشانید.

17. سپس خوراک خوش‌طعم و نانی را که مهیا کرده بود به دست پسرش یعقوب داد.

18. یعقوب نزد پدرش رفت و گفت: «ای پدرم!» اسحاق پاسخ داد: «لبیک! تو کیستی ای پسرم؟»

19. یعقوب به پدرش گفت: «من نخست‌زادۀ تو عیسو هستم. آنچه به من فرمودی، کردم. اکنون بنشین و از شکار من بخور تا جانت مرا برکت دهد.»

خوانده شده فصل کامل پیدایش 27