کتاب عهد عتیق

عهد جدید

پیدایش 27:33-41 هزارۀ نو (NMV)

33. لرزه‌ای شدید بر اسحاق مستولی شده، گفت: «پس آن که بود که صیدی شکار کرده برایم آورد؟ پیش از آمدن تو آن همه را خوردم و او را برکت دادم؛ آری، او مبارک خواهد بود!»

34. عیسو چون سخنان پدرش را شنید، نعره‌ای عظیم و بسیار تلخ بر‌آورد و به پدرش گفت: «پدرم، مرا، مرا نیز برکت بده!»

35. اما اسحاق گفت: «برادرت فریبکارانه آمد و برکت تو را گرفت.»

36. عیسو گفت: «به درستی که نام او یعقوب است. زیرا دو بار مرا فریب داد: اوّل حق نخست‌زادگی مرا گرفت، و اکنون نیز برکت مرا گرفته است.» آنگاه پرسید: «آیا هیچ برکتی برای من نگاه نداشتی؟»

37. اسحاق به عیسو پاسخ داد: «او را بر تو سرور ساختم و همۀ برادرانش را خادمان او گردانیدم، و با غله و شراب تازه او را روزی بخشیدم. پس، ای پسرم، برای تو چه توانم کرد؟»

38. عیسو به پدرش گفت: «پدر، آیا تنها همین یک برکت را داشتی؟ مرا نیز، ای پدر، برکت بده، مرا نیز.» و عیسو به صدای بلند بگریست.

39. آنگاه پدرش اسحاق او را پاسخ داده، گفت:«مسکن تو از فربهی زمین به دور خواهد بودو به دور از شبنم آسمان از بالا.

40. به شمشیرت خواهی زیستو برادرت را خدمت خواهی کرد.اما چون بی‌قرار گردی،یوغ او را از گردنت خواهی افکند.»

41. و اما عیسو به سبب برکتی که پدرش به یعقوب داده بود، بر او کینه می‌ورزید. و عیسو در دل خود گفت: «روزهای عزاداری برای پدرم نزدیک است؛ آنگاه برادر خود یعقوب را خواهم کشت.»

خوانده شده فصل کامل پیدایش 27