کتاب عهد عتیق

عهد جدید

پیدایش 27:27-38 هزارۀ نو (NMV)

27. پس نزدیک رفت و او را بوسید. اسحاق رایحۀ لباسهای او را بویید و او را برکت داد و گفت:«هان، رایحۀ پسرمهمچون رایحۀ صحرایی استکه خداوند آن را برکت داده باشد.

28. خدا تو را از شبنم آسمان و فربهی زمین عطا فرمایدو از فراوانی غله و شراب تازه.

29. قومها تو را خدمت کنندو طایفه‌ها در برابرت سر فرود آرند؛بر برادرانت سَروَر باش،و پسران مادرت تو را تعظیم نمایند.ملعون باد هر که تو را لعن کندو مبارک باد هر که تو را برکت دهد.»

30. چون اسحاق از برکت دادن یعقوب فارغ شد، به محض آن که یعقوب از نزد پدرش بیرون رفت، برادرش عیسو از شکار باز آمد.

31. او نیز خوراکی خوش‌طعم مهیا کرد و آن را نزد پدرش آورد. و به او گفت: «پدرم برخیزد و از شکار پسرش بخورد تا جانت مرا برکت دهد.»

32. پدرش اسحاق او را گفت: «تو کیستی؟» عیسو پاسخ داد: «من نخست‌زادۀ تو عیسو هستم.»

33. لرزه‌ای شدید بر اسحاق مستولی شده، گفت: «پس آن که بود که صیدی شکار کرده برایم آورد؟ پیش از آمدن تو آن همه را خوردم و او را برکت دادم؛ آری، او مبارک خواهد بود!»

34. عیسو چون سخنان پدرش را شنید، نعره‌ای عظیم و بسیار تلخ بر‌آورد و به پدرش گفت: «پدرم، مرا، مرا نیز برکت بده!»

35. اما اسحاق گفت: «برادرت فریبکارانه آمد و برکت تو را گرفت.»

36. عیسو گفت: «به درستی که نام او یعقوب است. زیرا دو بار مرا فریب داد: اوّل حق نخست‌زادگی مرا گرفت، و اکنون نیز برکت مرا گرفته است.» آنگاه پرسید: «آیا هیچ برکتی برای من نگاه نداشتی؟»

37. اسحاق به عیسو پاسخ داد: «او را بر تو سرور ساختم و همۀ برادرانش را خادمان او گردانیدم، و با غله و شراب تازه او را روزی بخشیدم. پس، ای پسرم، برای تو چه توانم کرد؟»

38. عیسو به پدرش گفت: «پدر، آیا تنها همین یک برکت را داشتی؟ مرا نیز، ای پدر، برکت بده، مرا نیز.» و عیسو به صدای بلند بگریست.

خوانده شده فصل کامل پیدایش 27