کتاب عهد عتیق

عهد جدید

پیدایش 24:53-59 هزارۀ نو (NMV)

53. سپس جواهرات طلا و نقره و لباسهایی بیرون آورد و آنها را به رِبِکا پیشکش کرد؛ و هدایای گرانبها نیز به برادر و مادر او داد.

54. آنگاه خود و مردانی که با وی بودند خوردند و نوشیدند و شب را آنجا گذراندند. بامدادان چون برخاستند، گفت: «مرا به سوی آقایم روانه کنید.»

55. ولی برادر و مادر رِبِکا گفتند: «دختر ده روزی با ما بماند و سپس روانه شود.»

56. ولی خادم به آنها گفت: «مرا معطل مسازید، زیرا خداوند مرا در سفرم کامیاب کرده است. روانه‌ام کنید تا نزد آقایم بروم.»

57. گفتند: «بگذار دختر را فرا خوانیم و از دهان خودش بشنویم.»

58. پس رِبِکا را فرا خواندند و از او پرسیدند: «آیا با این مرد خواهی رفت؟» گفت: «خواهم رفت.»

59. پس خواهرشان رِبِکا را همراه با دایه‌اش، و خادم ابراهیم و مردانش روانه کردند.

خوانده شده فصل کامل پیدایش 24