کتاب عهد عتیق

عهد جدید

پیدایش 24:21-26 هزارۀ نو (NMV)

21. آن مرد در سکوت بر وی چشم دوخته بود تا دریابد آیا خداوند او را در سفرش کامیاب کرده است یا نه.

22. هنگامی که شتران از آب خوردن بازایستادند، آن مرد حلقۀ طلایی به وزن نیم مثقال و دو دستبند طلا به وزن ده مثقال، بیرون آورد

23. و پرسید: «به من بگو دختر که هستی؟ آیا در خانۀ پدرت جایی برای ما هست تا شب را بگذرانیم؟»

24. پاسخ داد: «من دختر بِتوئیل، پسر مِلکَه هستم که او را برای ناحور زایید.»

25. و افزود: «ما کاه و علوفه فراوان داریم، و نیز جایی تا شب را بگذرانید.»

26. آنگاه آن مرد خم شد و خداوند را پرستش کرد،

خوانده شده فصل کامل پیدایش 24