کتاب عهد عتیق

عهد جدید

پیدایش 21:5-16 هزارۀ نو (NMV)

5. ابراهیم صد ساله بود که پسرش اسحاق برای او زاده شد.

6. و سارا گفت: «خدا خنده برایم ساخت، و هر که بشنود، با من خواهد خندید.»

7. و نیز گفت: «چه کسی می‌توانست به ابراهیم بگوید که سارا فرزندان را شیر خواهد داد؟ با این حال، در سن پیری او پسری برایش زادم.»

8. باری، کودک بزرگ شد و او را از شیر بازگرفتند؛ و در روزی که اسحاق را از شیر بازگرفتند، ابراهیم جشنی بزرگ بر پا کرد.

9. و اما سارا دید پسری که هاجَر مصری برای ابراهیم زاده بود، تمسخر می‌کند؛

10. پس به ابراهیم گفت: «این کنیز را با پسرش بیرون کن، زیرا پسر این کنیز با پسر من اسحاق میراث نخواهد برد.»

11. اما این امر در نظر ابراهیم به‌خاطر پسرش بس ناپسند آمد.

12. ولی خدا به ابراهیم فرمود: «به‌خاطر پسر و کنیزت ناخشنود مباش. سخن سارا را در هرآنچه به تو می‌گوید بشنو، زیرا نسل تو از اسحاق خوانده خواهد شد.

13. از پسر کنیز نیز قومی پدید خواهم آورد، زیرا که او نیز نسل توست.»

14. پس ابراهیم صبح زود برخاست، و نان و مَشکی آب برگرفت و به هاجَر داد. او آنها را بر دوش هاجَر نهاد و سپس او را با پسر روانه کرد. هاجَر رفته، در بیابان بِئِرشِبَع می‌گشت.

15. چون آب مَشک تمام شد، هاجَر پسرش را زیر بوته‌ای نهاد.

16. سپس به مسافت پرتاب تیری از او دور شد و در جایی مقابل آنجا که او بود نشست، چون با خود گفت: «مردن پسر را نبینم.» و در همان حال که آنجا نشسته بود، صدایش را بلند کرد و بگریست.

خوانده شده فصل کامل پیدایش 21