کتاب عهد عتیق

عهد جدید

نِحِمیا 6:5-11 هزارۀ نو (NMV)

5. سَنبَلَط برای پنجمین بار خادمش را با همان پیغام نزد من فرستاد و او نامه‌ای سرگشاده به دست داشت

6. که در آن نوشته شده بود: «در میان قومها گفته می‌شود، و جِشِم نیز می‌گوید که تو و یهودیان در اندیشۀ شورشید و از این روست که حصار را بنا می‌کنید. بنا بر همین گفته‌ها، تو می‌خواهی پادشاه ایشان شوی،

7. و انبیایی را نیز برگماشته‌ای تا در اورشلیم دربارۀ تو اعلام کرده، بگویند: ”در یهودا پادشاهی هست!“ حال این خبر به گوش پادشاه خواهد رسید؛ پس بیا تا با هم مشورت کنیم.»

8. پس برای او پیغام فرستاده، گفتم: «چنین چیزهایی که تو می‌گویی واقع نشده است، بلکه آنها را از فکر خود ابداع کرده‌ای.»

9. زیرا آنان جملگی قصد ترسانیدن ما داشتند و می‌گفتند: «دستهای ایشان سست خواهد شد و کار به انجام نخواهد رسید.» پس حال خدایا، دستهای مرا قوی ساز.

10. روزی به خانۀ شِمَعیا، پسر دِلایا، پسر مِهیطَبئیل، رفتم که در بر خویشتن بسته بود. مرا گفت: «بیا تا در خانۀ خدا، درون معبد، با یکدیگر دیدار کنیم، و درهای معبد را ببندیم، چراکه برای کشتن تو می‌آیند. آری، شبانگاهان برای کشتن تو می‌آیند.»

11. گفتم: «آیا مردی همچون من بگریزد؟ یا کسی همچون من به درون معبد برود تا زنده بماند؟ نخواهم رفت.»

خوانده شده فصل کامل نِحِمیا 6