کتاب عهد عتیق

عهد جدید

مزمور 88:8-18 هزارۀ نو (NMV)

8. همدمانِ مرا از من گرفته‌ایو از من بیزارشان کرده‌ای!محبوس گشته‌ام و مرا راه گریزی نیست؛

9. دیدگانم از اندوه تار شده است.خداوندا، هر روزه تو را می‌خوانم،و دستان خود را به سویت دراز می‌کنم.

10. آیا شگفتیهای خود را به مردگان می‌نمایانی؟آیا رَفتگان برمی‌خیزند تا تو را بستایند؟ سِلاه

11. آیا از محبتت در گور سخن خواهد رفت،یا از وفاداریت در دیار هلاکت؟

12. آیا شگفتیهایت در تاریکی شناخته می‌شود،و کارهای عادلانه‌ات در دیار فراموشی؟

13. اما من نزد تو ای خداوند، فریاد کمک برمی‌آورم؛بامدادان دعای خود را به پیشگاهت تقدیم می‌کنم.

14. خداوندا، چرا جان مرا ترک می‌کنیو روی خود را از من می‌پوشانی؟

15. از جوانی، مبتلا و نزدیک به مرگ بوده‌ام؛از تو به هراس افتاده و درمانده‌ام.

16. خشم تو از سر من گذشته،و کارهای خوفناک تو هلاکم کرده است.

17. همۀ روز چون آب مرا احاطه کرده،و از هر سو مرا محاصره نموده است.

18. یاران و دوستانم را از من دور کرده‌ای؛تنها همدمم تاریکی است.

خوانده شده فصل کامل مزمور 88