کتاب عهد عتیق

عهد جدید

مزمور 139:8-19 هزارۀ نو (NMV)

8. اگر به آسمان فرا روم، تو آنجایی،و اگر در هاویه بستر بگسترم، تو آنجا نیز هستی!

9. اگر بر بالهای سحر پرواز کنم،و در دوردست‌ترین کرانهای دریا قرار گزینم،

10. حتی آنجا نیز دست تو مرا راهنما خواهد بود،و دست راستت مرا خواهد گرفت.

11. اگر گویم: «بی‌گمان تاریکی مرا پنهان خواهد کرد،و نورِ گرداگردم به شب بدل خواهد شد»،

12. اما حتی تاریکی نیز نزد تو تاریک نیست،بلکه شب همچون روزْ روشن است؛چراکه تاریکی و روشنایی نزد تو یکسان است.

13. زیرا باطن مرا تو آفریدی؛تو مرا در رَحِم مادرم در هم تنیدی.

14. تو را سپاس می‌گویم، زیرا عجیب و مَهیب ساخته شده‌ام؛اعمال تو شگفت‌انگیزند،جان من این را نیک می‌داند.

15. استخوانبندی‌ام از تو پنهان نبود،چون در نهان ساخته می‌شدم.آنگاه که در ژرفای زمین تنیده می‌شدم،

16. دیدگانت کالبد شکل ناگرفتۀ مرا می‌دید.همۀ روزهایی که برایم رقم زده شددر کتاب تو ثبت گردید،پیش از آنکه هیچ‌یک هنوز پدید آمده باشد.

17. خدایا، اندیشه‌های تو برایم چه ارجمند است!جملۀ آنها چه عظیم است!

18. اگر بخواهم آنها را بر‌شمارم،از دانه‌های شن فزونتر است.وقتی که بیدار می‌شوم،هنوز با تو‌ام.

19. خدایا، کاش که شریران را می‌کشتی!ای مردمان خون‌ریز، از من دور شوید!

خوانده شده فصل کامل مزمور 139