کتاب عهد عتیق

عهد جدید

مزمور 139:1-14 هزارۀ نو (NMV)

1. خداوندا، تو مرا آزموده و شناخته‌ای.

2. تو از نشستن و برخاستنم آگاهی،و اندیشه‌هایم را از دور می‌دانی.

3. تو راه رفتن و آرمیدنم را سنجیده‌ای،و با همۀ راههایم آشنایی.

4. حتی پیش از آنکه سخنی بر زبانم آیدتو، ای خداوند، به تمامی از آن آگاهی.

5. از پیش و از پس احاطه‌ام کرده‌ای،و دست خویش را بر من نهاده‌ای.

6. چنین دانشی برایم بس شگفت‌انگیز است،و چنان والا که بدان نتوانم رسید.

7. از روح تو کجا بروم؟از حضور تو کجا بگریزم؟

8. اگر به آسمان فرا روم، تو آنجایی،و اگر در هاویه بستر بگسترم، تو آنجا نیز هستی!

9. اگر بر بالهای سحر پرواز کنم،و در دوردست‌ترین کرانهای دریا قرار گزینم،

10. حتی آنجا نیز دست تو مرا راهنما خواهد بود،و دست راستت مرا خواهد گرفت.

11. اگر گویم: «بی‌گمان تاریکی مرا پنهان خواهد کرد،و نورِ گرداگردم به شب بدل خواهد شد»،

12. اما حتی تاریکی نیز نزد تو تاریک نیست،بلکه شب همچون روزْ روشن است؛چراکه تاریکی و روشنایی نزد تو یکسان است.

13. زیرا باطن مرا تو آفریدی؛تو مرا در رَحِم مادرم در هم تنیدی.

14. تو را سپاس می‌گویم، زیرا عجیب و مَهیب ساخته شده‌ام؛اعمال تو شگفت‌انگیزند،جان من این را نیک می‌داند.

خوانده شده فصل کامل مزمور 139