کتاب عهد عتیق

عهد جدید

داوران 9:29-44 هزارۀ نو (NMV)

29. کاش این قوم زیر دست من بودند! آنگاه اَبیمِلِک را برمی‌داشتم. به او می‌گفتم: ”لشکر خود را افزون کن و بیرون بیا!“»

30. چون زِبول، حاکم شهر، سخنان جَعَل پسر عِبِد را شنید، خشمش افروخته شد

31. و با مکر و حیله قاصدان نزد اَبیمِلِک فرستاده، گفت: «بنگر که جَعَل پسر عِبِد و خویشانش به شِکیم آمده‌اند و اینک شهر را بر ضد تو تحریک می‌کنند.

32. پس اکنون شب‌هنگام برخیزید، تو و مردانی که با تو هستند، و در مزارع به کمین بنشینید.

33. بامدادان، به محض طلوع آفتاب، زود برخیزید و به شهر هجوم بَرید. و اینک چون جَعَل و مردانی که با اویند به ضد تو بیرون آیند، هر چه از دستت بر‌آید با وی بکن.»

34. پس اَبیمِلِک به اتفاق همۀ مردانی که با وی بودند شبانه برخاستند و در چهار دسته بر ضد شِکیم به کمین نشستند.

35. و جَعَل پسر عِبِد بیرون رفت و نزد مدخل دروازۀ شهر ایستاد، و اَبیمِلِک به اتفاق مردانش از کمینگاه برخاستند.

36. چون جَعَل آن مردان را دید، به زِبول گفت: «اینک کسانی از فراز کوهها به زیر فرود می‌آیند!» زِبول به وی پاسخ داد: «سایۀ کوهها را چون مردمان می‌بینی.»

37. اما جَعَل بار دیگر گفت: «بنگر! کسانی از میانۀ زمین به زیر فرود می‌آیند و دسته‌ای دیگر نیز از جانب بلوطِ فالبینان می‌آیند.»

38. آنگاه زِبول به او گفت: «حال کجاست آن یاوه‌گویی‌های تو که می‌گفتی: ”اَبیمِلِک کیست که بندگی‌اش‌کنیم؟“ آیا اینها همان مردانی نیستند که تحقیرشان می‌کردی؟ حال برو و با ایشان بجنگ!»

39. پس جَعَل پیشاپیشِ رهبران شِکیم بیرون رفت و با اَبیمِلِک جنگید.

40. اما اَبیمِلِک به تعقیب او پرداخت، و او از برابر وی گریخت، و بسیاری تا به دهنۀ دروازه، مجروح افتادند.

41. اَبیمِلِک در اَرومَه ماند، و زِبول، جَعَل و خویشانش را بیرون راند تا نتوانند در شِکیم ساکن شوند.

42. روز بعد، قومِ شِکیم به صحرا بیرون رفتند، و این خبر به گوش اَبیمِلِک رسید.

43. پس مردان خود را برگرفته، ایشان را به سه دسته تقسیم کرد و در صحرا به کمین نشست. و نگریسته، قوم را دید که از شهر بیرون می‌آیند. پس بر ایشان برخاسته، آنان را شکست داد.

44. اَبیمِلِک و دسته‌ای که با او بودند شتابان پیش رفته، در مدخل دروازۀ شهر ایستادند، و دو دستۀ دیگر بر تمامی آنان که در صحرا بودند هجوم برده، ایشان را از پا درآوردند.

خوانده شده فصل کامل داوران 9