فصول

  1. 1
  2. 2
  3. 3
  4. 4
  5. 5
  6. 6
  7. 7
  8. 8
  9. 9
  10. 10
  11. 11
  12. 12
  13. 13
  14. 14
  15. 15
  16. 16
  17. 17
  18. 18
  19. 19
  20. 20
  21. 21

کتاب عهد عتیق

عهد جدید

داوران 4 هزارۀ نو (NMV)

دِبورَه

1. پس از مرگ ایهود، بنی‌اسرائیل دیگر بار آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آوردند.

2. پس خداوند ایشان را به یابین پادشاه کنعان که در حاصور سلطنت می‌کرد، فروخت. سردار لشکر او سیسِرا بود که در حَروشِت‌حَگوییم زندگی می‌کرد.

3. آنگاه بنی‌اسرائیل نزد خداوند فریاد برآوردند، زیرا یابین نهصد ارابۀ آهنین داشت و بیست سال بی‌رحمانه بر بنی‌اسرائیل ستم رانده بود.

4. در آن زمان نبیه‌ای دِبورَه نام، زن لَپّیدُت، بر اسرائیل داوری می‌کرد.

5. او زیر نخلِ دِبورَه که بین رامَه و بِیت‌ئیل در نواحی مرتفع اِفرایِم بود، می‌نشست، و بنی‌اسرائیل برای دادخواهی نزدش می‌آمدند.

6. دِبورَه فرستاده، باراق پسر اَبینوعَم را از قِدِش‌نَفتالی فرا خواند و به او گفت: «آیا یهوه خدای اسرائیل نفرموده است که: ”برو و در کوه تابور موضع بگیر، و ده هزار تن از مردان بنی‌نَفتالی و بنی‌زِبولون را نیز همراه خود برگیر.

7. من، سیسِرا سردار لشکر یابین را با ارابه‌ها و سپاهیانش نزد تو به نهر قیشون خواهم کشاند، و او را به دست تو تسلیم خواهم کرد“؟»

8. باراق به او گفت: «اگر تو همراه من بیایی، می‌روم. ولی اگر همراهم نیایی، نمی‌روم.»

9. دِبورَه گفت: «به‌یقین همراه تو خواهم آمد. اما این راه که می‌روی برایت افتخار‌آفرین نخواهد بود، زیرا خداوند سیسِرا را به دست زنی خواهد فروخت.» پس دِبورَه برخاست و همراه باراق به قِدِش رفت.

10. آنگاه باراق، زِبولون و نَفتالی را به قِدِش فرا خواند، و همراه با ده هزار مرد که در رکابش گام می‌زدند، رهسپار شد. دِبورَه نیز همراه او روانه شد.

11. و اما حِبِرِ قینی، از قینیان که از نوادگان حوباب پدر زن موسی بودند، جدا شده و خیمه‌اش را در جایی دور، کنار درخت بلوطی در صَعَنَنّیم واقع در نزدیکی قِدِش، بر پا داشته بود.

12. چون به سیسِرا خبر دادند که باراق پسر اَبینوعَم به کوه تابور برآمده است،

13. همۀ ارابه‌هایش، یعنی نهصد ارابۀ آهنین را با تمامی مردانِ همراهش از حَروشِت‌حَگوییم نزد نهر قیشون گرد آورد.

14. آنگاه دِبورَه به باراق گفت: «برخیز، زیرا این است روزی که خداوند سیسِرا را به دست تو تسلیم خواهد کرد. آیا خداوند پیش روی تو بیرون نرفته است؟» پس باراق با ده هزار مرد که از پی‌اش می‌رفتند، از کوه تابور به زیر آمد.

15. و خداوند سیسِرا و تمامی ارابه‌ها و سپاهیانش را در برابر باراق به دم شمشیر مشوّش ساخت، و سیسِرا از ارابه‌اش پایین آمده، پیاده گریخت.

16. اما باراق، ارابه‌ها و سپاهیان وی را تا حَروشِت‌حَگوییم تعقیب کرد. سپاهیان سیسِرا جملگی به دم شمشیر کشته شدند، و حتی یک تن نیز باقی نماند.

17. و اما سیسِرا پای پیاده به خیمۀ یاعیل، زن حِبِرِ قینی گریخت، زیرا میان یابین پادشاه حاصور و خاندان حِبِرِ قینی صلح برقرار بود.

18. یاعیل به دیدار سیسِرا بیرون آمد و به او گفت: «بیا ای سرورم! نزد من بیا و ترسان مباش.» پس سیسِرا نزد وی به خیمه درآمد، و آن زن روی‌اندازی بر وی انداخت.

19. سیسِرا به وی گفت: «تمنا دارم جرعه‌ای آب به من بدهی تا بنوشم، زیرا تشنه‌ام.» پس یاعیل مَشکِ شیر را گشوده، جرعه‌ای به او داد، و او را پوشانید.

20. سیسِرا به وی گفت: «بر در خیمه بایست و اگر کسی آمد و از تو پرسید: ”آیا کسی اینجاست؟“ بگو: ”نه.“»

21. اما یاعیل زن حِبِر، میخ چادری برداشت و چکشی به دست گرفته، آهسته به سیسِرا که از شدت خستگی در خوابی سنگین بود، نزدیک شد، و میخ را بر شقیقۀ وی کوبید به گونه‌ای که به زمین فرو رفت، و او بمرد.

22. اینک چون باراق در تعقیب سیسِرا بدان‌جا رسید، یاعیل به دیدار او بیرون آمد و گفت: «بیا تا مردی را که در پی‌اش هستی، به تو نشان دهم.» پس باراق همراه او داخل شد، و اینک سیسِرا مرده افتاده بود و میخ چادر در شقیقه‌اش فرو رفته بود.

23. پس در آن روز خدا یابین پادشاه کنعان را به حضور بنی‌اسرائیل مطیع ساخت.

24. و دست بنی‌اسرائیل بر یابین پادشاه کنعان زورآور و زورآورتر می‌شد، تا آنکه وی را نابود کردند.