کتاب عهد عتیق

عهد جدید

داوران 3:2-20 هزارۀ نو (NMV)

2. این تنها از آن سبب بود که نسلهای بنی‌اسرائیل جنگ را بشناسند، و تا جنگ را به آنان که پیشتر جنگ‌ناآزموده بودند، تعلیم دهد.

3. این اقوام عبارتند از: پنج سردار فلسطینیان، تمامی کنعانیان، صیدونیان، و نیز حِویانی که در کوهستانهای لبنان، از کوه بَعَل‌حِرمون تا لِبوحَمات میزیستند.

4. این اقوام به جهت آزمودن اسرائیلیان بودند، تا معلوم شود که آیا اسرائیل از فرمانهای خداوند که به دست موسی به پدرانشان امر فرمود، اطاعت خواهند کرد یا نه.

5. پس بنی‌اسرائیل در میان کنعانیان، حیتّیان، اَموریان، فِرِزّیان، حِویان و یِبوسیان ساکن شدند،

6. و دختران ایشان را برای خود به زنی گرفتند و دختران خود را به پسران ایشان دادند، و خدایان ایشان را عبادت کردند.

7. باری، بنی‌اسرائیل آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آوردند. آنان یهوه خدای خود را از یاد بردند، و بَعَلها و اَشیرَه‌ها را عبادت کردند.

8. پس خشم خداوند بر اسرائیل افروخته شد، و ایشان را به کوشان‌رِشعَتاییم، پادشاه اَرام نهرین فروخت. بنی‌اسرائیل هشت سال کوشان‌رِشعَتاییم را بندگی کردند.

9. اما بنی‌اسرائیل نزد خداوند فریاد برآوردند، و خداوند رهاننده‌ای برایشان برانگیخت که ایشان را نجات داد، یعنی عُتنِئیل پسر قِناز، برادر کوچک کالیب را.

10. پس روح خداوند بر عُتنِئیل آمد، و او اسرائیل را داوری کرد. عُتنِئیل به نبرد بیرون رفت، و خداوند کوشان‌رِشعَتاییم پادشاه اَرام را به دست او تسلیم نمود. و دست عُتنِئیل بر کوشان‌رِشعَتاییم چیره گشت.

11. پس آن سرزمین چهل سال در آرامش بود. آنگاه عُتنِئیل پسر قِناز مرد.

12. و بنی‌اسرائیل بار دیگر آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آوردند. پس خداوند، عِجلون پادشاه موآب را بر اسرائیل قدرت بخشید، زیرا در نظر خداوند شرارت ورزیده بودند.

13. عِجلون، عَمّونیان و عَمالیقیان را نزد خویش گرد آورد، و رفته، اسرائیل را شکست داد؛ پس ایشان شهر نخلستان را به تصرف درآوردند.

14. بنی‌اسرائیل عِجلون پادشاه موآب را هجده سال بندگی کردند.

15. اما چون بنی‌اسرائیل نزد خداوند فریاد برآوردند، او نجات‌دهنده‌ای برایشان برانگیخت، یعنی ایهود پسر جیرای بِنیامینی را که مردی چپ دست بود. بنی‌اسرائیل به دست او برای عِجلون پادشاه موآب خَراج فرستادند.

16. ایهود برای خود شمشیری دو دم به درازای یک ذِراع ساخت و آن را زیرِ جامۀ خویش بر ران راست خود بست.

17. او خَراج را به عِجلون پادشاه موآب که مردی به‌غایت فربه بود، تقدیم کرد.

18. و چون از تقدیم خَراج فارغ شد، کسانی را که خَراج را آورده بودند مرخص نمود.

19. اما خودش نزد بتهای نزدیک جِلجال برگشت و گفت: «ای پادشاه، برایت پیغامی محرمانه دارم.» پادشاه فرمود: «سکوت!» و ملازمانش جملگی از حضور او بیرون رفتند.

20. آنگاه ایهود نزد عِجلون که در بالاخانۀ تابستانی خود تنها نشسته بود، رفت و گفت: «از جانب خدا برایت پیغامی دارم.» پس پادشاه از جایگاه خود برخاست.

خوانده شده فصل کامل داوران 3