کتاب عهد عتیق

عهد جدید

خروج 32:2-21 هزارۀ نو (NMV)

2. هارون در پاسخ گفت: «گوشواره‌های طلا را که در گوش زنان و پسران و دخترانتان است، به در آورده، نزد من آورید.»

3. پس همۀ قوم گوشواره‌های طلا را از گوشهایشان به در آورده، نزد هارون بردند.

4. هارون آن را از دست ایشان گرفته، با قلم شکل داد و به صورت گوساله‌ای ریخته‌شده درآورد. آنگاه ایشان گفتند: «ای اسرائیل، اینها هستند خدایان تو که تو را از سرزمین مصر بیرون آوردند.»

5. هارون چون این را دید، مذبحی در برابر آن گوساله بنا کرد و اعلام نمود: «فردا جشنی برای خداوند خواهد بود.»

6. پس قوم سحرگاهان برخاستند و قربانیهای تمام‌سوز و قربانیهای رفاقت تقدیم کردند. سپس به خوردن و نوشیدن نشستند و به جهت لَهو و لَعِب به پا خاستند.

7. آنگاه خداوند به موسی گفت: «بی‌درنگ فرود آ، زیرا قوم تو که از سرزمین مصر به در آوردی، فساد کرده‌اند.

8. آنها به همین زودی از راهی که بدیشان امر فرمودم انحراف ورزیده، برای خود گوسالۀ ریخته‌شده ساخته‌اند و در برابر آن سَجده کرده و قربانی نموده، گفته‌اند: ”ای اسرائیل، اینها هستند خدایانی که تو را از سرزمین مصر بیرون آوردند!“»

9. پس خداوند به موسی گفت: «من این قوم را دیده‌ام که همانا قومی گردنکشند.

10. اکنون مرا واگذار تا خشمم بر آنها شعله‌ور شده، ایشان را بسوزانم. آنگاه از تو قومی عظیم به وجود خواهم آورد.»

11. اما موسی دست التماس به سوی یهوه خدای خود دراز کرده، گفت: «ای خداوند، چرا باید خشم تو بر قومت که با قدرتی عظیم و دستی توانمند از سرزمین مصر به در آوردی، شعله‌ور گردد؟

12. چرا مصریان بگویند: ”ایشان را به قصد بد بیرون برد، تا آنها را در کوهها بکشد و از روی زمین محو سازد؟“ پس، از خشم شدید خود بازگرد و منصرف شده، بر قوم خویش بلایی نازل منما.

13. خادمانت ابراهیم، اسحاق و اسرائیل را یاد آور، که برای ایشان به ذات خود سوگند یاد کرده گفتی: ”نسل شما را همچون ستارگان آسمان، بی‌شمار می‌سازم، و تمامی این سرزمین را که دربارۀ آن سخن گفتم به نسل شما خواهم بخشید تا میراث همیشگی ایشان باشد.“»

14. پس خداوند از بلایی که گفته بود بر سر قوم خویش خواهد آورد، منصرف شد.

15. آنگاه موسی برگشت و در حالی که دو لوح شهادت را در دست داشت، از کوه به زیر آمد. بر هر دو طرف لوحها، یعنی پشت و روی آنها، نوشته شده بود.

16. لوحها کارِ دست خدا بود و نوشته، نوشتۀ خدا بود که بر لوحها حک شده بود.

17. چون یوشَع آواز قوم را شنید که فریاد برمی‌آوردند، به موسی گفت: «آواز جنگ از اردوگاه به گوش می‌رسد.»

18. موسی گفت:«این نه آواز پیروزی استنه آواز شکست؛بلکه آواز سرایندگان استکه به گوش من می‌رسد.»

19. چون موسی به اردوگاه نزدیک شد و آن گوساله و رقص مردم را دید، خشمش شعله‌ور گشت و لوحها را از دستان خود به زیر افکنده، آنها را پای کوه شکست.

20. او گوساله‌ای را که ایشان ساخته بودند گرفته، در آتش سوزانید و آن را خرد کرده به صورت گَرد درآورد و بر آب پاشید و به بنی‌اسرائیل نوشانید.

21. موسی رو به هارون کرد و گفت: «این قوم به تو چه کرده بودند که چنین گناه عظیمی بر ایشان آوردی؟»

خوانده شده فصل کامل خروج 32