کتاب عهد عتیق

عهد جدید

یوحنا 10:11-22 هزارۀ نو (NMV)

11. «من شبان نیکو هستم. شبان نیکو جان خود را در راه گوسفندان می‌نهد.

12. مزدور، چون شبان نیست و گوسفندان از آنِ او نیستند، هر گاه بیند گرگ می‌آید، گوسفندان را واگذاشته می‌گریزد و گرگ بر آنها حمله می‌برد و آنها را می‌پراکَنَد.

13. مزدور می‌گریزد، چرا که مزدوری بیش نیست و به گوسفندان نمی‌اندیشد.

14. من شبان نیکو هستم. من گوسفندان خود را می‌شناسم و گوسفندان من مرا می‌شناسند،

15. همان‌گونه که پدر مرا می‌شناسد و من پدر را می‌شناسم. من جان خود را در راه گوسفندان می‌نهم.

16. گوسفندانی دیگر نیز دارم که از این آغل نیستند. آنها را نیز باید بیاورم و آنها نیز به صدای من گوش فرا خواهند داد. آنگاه یک گله خواهند شد با یک شبان.

17. پدر، مرا از این رو دوست می‌دارد که من جان خود را می‌نهم تا آن را بازستانم.

18. هیچ‌کس آن را از من نمی‌گیرد، بلکه من به میل خود آن را می‌دهم. اختیار دارم آن را بدهم و اختیار دارم آن را بازستانم. این حکم را از پدر خود یافته‌ام.»

19. به سبب این سخنان، دیگر بار میان یهودیان اختلاف افتاد.

20. بسیاری از ایشان گفتند: «او دیوزده و دیوانه است؛ چرا به او گوش می‌دهید؟»

21. امّا دیگران گفتند: «اینها سخنان یک دیوزده نیست. آیا دیو می‌تواند چشمان کوران را بگشاید؟»

22. زمان برگزاری عید وقف در اورشلیم فرا رسیده بود. زمستان بود

خوانده شده فصل کامل یوحنا 10