کتاب عهد عتیق

عهد جدید

مکاشفه 6:8-17 هزارۀ نو (NMV)

8. همین که نظر کردم، اسبی پریده‌رنگ پیش رویم پدیدار شد و آن که بر آن اسب سوار بود مرگ نام داشت و جهانِ مردگان از پی او می‌آمد. و به آنها بر یک‌ربع زمین قدرت داده شد تا بکشند با شمشیر و قحطی و بیماری مهلک و وحوش روی زمین.

9. و هنگامی که مُهر پنجم را گشود، زیر مذبح، نفوس کسانی را دیدم که در راه کلام خدا و شهادتی که داشتند، کشته شده بودند.

10. اینان بانگ بلند برداشتند که: «ای سرور مقتدر، ای قدّوس، ای برحق، تا به کی از داوری زمینیان و گرفتن انتقام خون ما از آنان بازمی‌ایستی؟»

11. آنگاه به هر یک از آن نفوس، ردایی سفید داده شد و به آنان گفته شد که پاسی دیگر بیارامند تا شمار همردیفان و برادرانشان که می‌باید چون آنان کشته شوند، کامل گردد.

12. و هنگامی که ششمین مُهر را گشود، من ناظر بودم که ناگاه زمین‌لرزه‌ای عظیم روی داد و خورشید سیاه شد، چون پلاسینْ‌جامه‌ای پشمین؛ و ماه، یکپارچه به رنگِ خون گشت.

13. و ستارگان آسمان بر زمین فرو ریختند، آن‌گونه که انجیرهای دیررَس به تکان تندبادی از درخت فرو می‌ریزند.

14. و آسمان جمع شد، چون طوماری که در خود پیچیده شود، و هر کوه و جزیره‌ای از جای خود برگرفته شد.

15. آنگاه پادشاهان زمین و بزرگان، و سپهسالاران و دولتمندان و قدرتمندان، و هر غلام و هر آزادمردی در غارها و در میان صخره‌های کوهها پنهان شدند.

16. آنان خطاب به کوهها و صخره‌ها می‌گفتند: «بر ما فرود آیید و ما را از روی آن تخت‌نشین و از خشم بره فرو پوشانید.

17. زیرا که روز بزرگ خشم آنان فرا رسیده و که را توان ایستادگی است؟»

خوانده شده فصل کامل مکاشفه 6