کتاب عهد عتیق

عهد جدید

مَرقُس 2:4-14 هزارۀ نو (NMV)

4. امّا چون به سبب ازدحام جمعیت نتوانستند او را نزد عیسی بیاورند، شروع به برداشتن سقف بالای سر عیسی کردند. پس از گشودن سقف، تشکی را که مفلوج بر آن خوابیده بود، پایین فرستادند.

5. چون عیسی ایمان آنها را دید، مفلوج را گفت: «ای فرزند، گناهانت آمرزیده شد.»

6. برخی از علمای دین که آنجا نشسته بودند، با خود اندیشیدند:

7. «چرا این مرد چنین سخنی بر زبان می‌رانَد؟ این کفر است! چه کسی جز خدا می‌تواند گناهان را بیامرزد؟»

8. عیسی در دم در روح خود دریافت که با خود چه می‌اندیشند و به ایشان گفت: «چرا در دل چنین می‌اندیشید؟

9. گفتن کدام‌یک به این مفلوج آسانتر است، اینکه ”گناهانت آمرزیده شد“ یا اینکه ”برخیز و تشک خود را بردار و راه برو“؟

10. حال تا بدانید که پسر انسان بر زمین اقتدار آمرزش گناهان را دارد» - به مفلوج گفت:

11. «به تو می‌گویم، برخیز، تشک خود برگیر و به خانه برو!»

12. آن مرد برخاست و بی‌درنگ تشک خود را برداشت و در برابر چشمان همه از آنجا بیرون رفت. همه در شگفت شدند و خدا را تمجیدکنان گفتند: «هرگز چنین چیزی ندیده بودیم.»

13. عیسی بار دیگر به کنار دریا رفت. مردم همه نزدش گرد می‌آمدند و او آنان را تعلیم می‌داد.

14. هنگامی که قدم می‌زد، لاوی پسر حَلْفای را دید که در خَراجگاه نشسته بود. به او گفت: «از پی من بیا.» او برخاست و از پی عیسی روان شد.

خوانده شده فصل کامل مَرقُس 2