کتاب عهد عتیق

عهد جدید

مَرقُس 15:3-22 هزارۀ نو (NMV)

3. سران کاهنان اتهامات بسیار بر او می‌زدند.

4. پس پیلاتُس باز از او پرسید: «آیا هیچ پاسخی نداری؟ ببین چقدر بر تو اتهام می‌زنند!»

5. ولی عیسی باز هیچ پاسخ نداد، چندان که پیلاتُس در شگفت شد.

6. پیلاتُس را رسم بر این بود که هنگام عید، یک زندانی را به تقاضای مردم آزاد کند.

7. در میان شورشیانی که به جرم قتل در یک بلوا به زندان افتاده بودند، مردی بود باراباس نام.

8. مردم نزد پیلاتُس آمدند و از او خواستند که رسم معمول را برایشان به جای آورد.

9. پیلاتُس از آنها پرسید: «آیا می‌خواهید پادشاه یهود را برایتان آزاد کنم؟»

10. این را از آن رو گفت که دریافته بود سران کاهنان عیسی را از سَرِ رشک به او تسلیم کرده‌اند.

11. امّا سران کاهنان جمعیت را برانگیختند تا از پیلاتُس بخواهند به جای عیسی، باراباس را برایشان آزاد کند.

12. آنگاه پیلاتُس بار دیگر از آنها پرسید: «پس با مردی که شما او را پادشاه یهود می‌خوانید، چه کنم؟»

13. دیگر بار فریاد برآوردند که: «بر صلیبش کن!»

14. پیلاتُس از آنها پرسید: «چرا؟ چه بدی کرده است؟» امّا آنها بلندتر فریاد زدند: «بر صلیبش کن!»

15. پس پیلاتُس که می‌خواست مردم را خشنود سازد، باراباس را برایشان آزاد کرد و عیسی را تازیانه زده، سپرد تا بر صلیبش کِشند.

16. آنگاه سربازان، عیسی را به صحن کاخ، یعنی کاخ والی، بردند و همۀ گروه سربازان را نیز گرد هم فرا خواندند.

17. سپس خرقه‌ای ارغوانی بر او پوشانیدند و تاجی از خار بافتند و بر سرش نهادند.

18. آنگاه شروع به تعظیم کرده، می‌گفتند: «درود بر پادشاه یهود!»

19. و با چوب بر سرش می‌زدند و آبِ دهان بر او انداخته، در برابرش زانو می‌زدند و ادای احترام می‌کردند.

20. پس از آنکه استهزایش کردند، خرقۀ ارغوانی را از تنش به در آورده، جامۀ خودش را بر او پوشاندند. سپس وی را بیرون بردند تا بر صلیبش کشند.

21. آنها رهگذری شَمعون نام از مردم قیرَوان را که پدر اسکندر و روفُس بود و از مزارع می‌آمد، واداشتند تا صلیب عیسی را حمل کند.

22. پس عیسی را به مکانی بردند به نام جُلجُتا، که به معنی مکان جمجمه است.

خوانده شده فصل کامل مَرقُس 15