کتاب عهد عتیق

عهد جدید

مَتّی 9:1-10 هزارۀ نو (NMV)

1. پس عیسی سوار قایق شد و به آن سوی دریا، به شهر خود رفت.

2. آنگاه مردی مفلوج را که بر تشکی خوابیده بود، نزدش آوردند. عیسی چون ایمان ایشان را دید، به مفلوج گفت: «دل قوی دار، فرزندم، گناهانت آمرزیده شد!»

3. در این هنگام، بعضی از علمای دین با خود گفتند: «این مرد کفر می‌گوید.»

4. عیسی افکارشان را دریافت و گفت: «چرا چنین اندیشۀ پلیدی به دل راه می‌دهید؟

5. گفتن کدام‌یک آسانتر است: اینکه ”گناهانت آمرزیده شد،“ یا اینکه ”برخیز و راه برو“؟

6. حال تا بدانید که پسر انسان بر زمین اقتدار آمرزش گناهان را دارد» - به مفلوج گفت: - «برخیز، تشک خود برگیر و به خانه برو.»

7. آن مرد برخاست و به خانه رفت.

8. چون مردم این واقعه را دیدند، ترسیدند و خدایی را که این چنین قدرتی به انسان بخشیده است، تمجید کردند.

9. چون عیسی آنجا را ترک می‌گفت، مردی را دید مَتّی نام که در خَراجگاه نشسته بود. به وی گفت: «از پی من بیا!» او برخاست و از پی وی روان شد.

10. روزی عیسی در خانۀ مَتّی بر سر سفره نشسته بود که بسیاری از خَراجگیران و گناهکاران آمدند و با او و شاگردانش همسفره شدند.

خوانده شده فصل کامل مَتّی 9