کتاب عهد عتیق

عهد جدید

مَتّی 27:45-52 هزارۀ نو (NMV)

45. از ساعت ششم تا نهم، تاریکی تمامی آن سرزمین را فرا گرفت.

46. نزدیک ساعت نهم، عیسی با صدای بلند فریاد برآورد: «ایلی، ایلی، لَمّا سَبَقْتَنی؟» یعنی «ای خدای من، ای خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟»

47. برخی از حاضران چون این را شنیدند، گفتند: «ایلیا را می‌خوانَد.»

48. یکی از آنان بی‌درنگ دوید و اسفنجی آورده، آن را از شراب تُرشیده پر کرد و بر سر چوبی نهاد و پیش دهان عیسی برد تا بنوشد.

49. امّا بقیه گفتند: «او را به حال خود واگذار تا ببینیم آیا ایلیا به نجاتش می‌آید؟»

50. عیسی بار دیگر به بانگ بلند فریادی برآورد و روح خود را تسلیم نمود.

51. در همان دم، پردۀ معبد از بالا تا پایین دو پاره شد. زمین لرزید و سنگها شکافته گردید.

52. قبرها گشوده شد و بدنهای بسیاری از مقدسین که آرَمیده بودند، برخاستند.

خوانده شده فصل کامل مَتّی 27