کتاب عهد عتیق

عهد جدید

مَتّی 20:6-18 هزارۀ نو (NMV)

6. در حدود ساعت یازدهم نیز بیرون رفت و باز چند تن دیگر را بی‌کار ایستاده دید. از آنان پرسید: ”چرا تمام روز در اینجا بی‌کار ایستاده‌اید؟“

7. پاسخ دادند: ”چون هیچ‌کس ما را به مزد نگرفت.“ به آنان گفت: ”شما نیز به تاکستان من بروید و کار کنید.“

8. هنگام غروب، صاحب تاکستان به مباشر خود گفت: ”کارگران را فرا خوان و از آخرین شروع کرده تا به اوّلین، مزدشان را بده.“

9. کارگرانی که در حدود ساعت یازدهم به سرِ کار آمده بودند، هر کدام یک دینار گرفتند.

10. چون نوبت به کسانی رسید که پیش از همه آمده بودند، گمان کردند که بیش از دیگران خواهند گرفت. امّا هر یک از آنان نیز یک دینار دریافت کردند.

11. چون مزد خود را گرفتند، لب به شکایت گشوده، به صاحب باغ گفتند:

12. ”اینان که آخر آمدند فقط یک ساعت کار کردند و تو آنان را با ما که تمام روز زیر آفتاب سوزان زحمت کشیدیم، برابر ساختی!“

13. او رو به یکی از آنان کرد و گفت: ”ای دوست، من به تو ظلمی نکرده‌ام. مگر قرار ما یک دینار نبود؟

14. پس حق خود را بگیر و برو! من می‌خواهم به این آخری مانند تو مزد دهم.

15. آیا حق ندارم با پول خود آنچه می‌خواهم بکنم؟ آیا چشم دیدن سخاوت مرا نداری؟“

16. پس، آخرینها اوّلین خواهند شد و اوّلینها آخرین!»

17. هنگامی که عیسی به سوی اورشلیم می‌رفت، در راه، دوازده شاگرد خود را به کناری برد و به ایشان گفت:

18. «اینک به اورشلیم می‌رویم. در آنجا پسر انسان را به سران کاهنان و علمای دین تسلیم خواهند کرد. آنها او را به مرگ محکوم خواهند نمود

خوانده شده فصل کامل مَتّی 20