کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 7:34-41 هزارۀ نو (NMV)

34. پسر انسان آمد که می‌خورَد و می‌نوشد؛ می‌گویید، ”مردی است شکمباره و میگسار، دوست خَراجگیران و گناهکاران.“

35. امّا حقانیت حکمت را همۀ فرزندان آن به ثبوت می‌رسانند.»

36. روزی یکی از فَریسیان عیسی را به صرف غذا دعوت کرد. پس به خانۀ آن فَریسی رفت و بر سفره نشست.

37. در آن شهر، زنی بدکاره می‌زیست که چون شنید عیسی در خانۀ آن فَریسی میهمان است، ظرفی مرمرین، پر از عطر، با خود آورد

38. و گریان پشت سر عیسی، کنارِ پاهای او ایستاد. آنگاه با قطرات اشک به شستن پاهای عیسی پرداخت و با گیسوانش آنها را خشک کرد. سپس پاهای او را بوسید و عطرآگین کرد.

39. چون فَریسیِ میزبان این را دید، با خود گفت: «اگر این مرد براستی پیامبر بود، می‌دانست این زن که لمسش می‌کند کیست و چگونه زنی است - می‌دانست که بدکاره است.»

40. عیسی به او گفت: «ای شَمعون، می‌خواهم چیزی به تو بگویم.» گفت: «بفرما، استاد!»

41. عیسی گفت: «شخصی از دو تن طلب داشت: از یکی پانصد دینار، از دیگری پنجاه دینار.

خوانده شده فصل کامل لوقا 7