کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 7:29-45 هزارۀ نو (NMV)

29. همۀ مردمانی که این سخنان را شنیدند، حتی خَراجگیران، تصدیق کردند که راه خدا حق است، زیرا به دست یحیی تعمید گرفته بودند.

30. امّا فَریسیان و فقیهان با امتناع از تعمید گرفتن به دست یحیی، ارادۀ خدا را برای خود رد کردند.

31. عیسی ادامه داد: «پس، مردم این نسل را به چه تشبیه کنم؟ به چه می‌مانند؟

32. به کودکانی مانند که در بازار می‌نشینند و به یکدیگر ندا می‌کنند:«”برای شما نی نواختیم، نرقصیدید؛مرثیه خواندیم، بر سینه نزدید.“

33. زیرا یحیای تعمیددهنده آمد که نه نان می‌خورْد و نه شراب می‌نوشید؛ گفتید، ”دیو دارد.“

34. پسر انسان آمد که می‌خورَد و می‌نوشد؛ می‌گویید، ”مردی است شکمباره و میگسار، دوست خَراجگیران و گناهکاران.“

35. امّا حقانیت حکمت را همۀ فرزندان آن به ثبوت می‌رسانند.»

36. روزی یکی از فَریسیان عیسی را به صرف غذا دعوت کرد. پس به خانۀ آن فَریسی رفت و بر سفره نشست.

37. در آن شهر، زنی بدکاره می‌زیست که چون شنید عیسی در خانۀ آن فَریسی میهمان است، ظرفی مرمرین، پر از عطر، با خود آورد

38. و گریان پشت سر عیسی، کنارِ پاهای او ایستاد. آنگاه با قطرات اشک به شستن پاهای عیسی پرداخت و با گیسوانش آنها را خشک کرد. سپس پاهای او را بوسید و عطرآگین کرد.

39. چون فَریسیِ میزبان این را دید، با خود گفت: «اگر این مرد براستی پیامبر بود، می‌دانست این زن که لمسش می‌کند کیست و چگونه زنی است - می‌دانست که بدکاره است.»

40. عیسی به او گفت: «ای شَمعون، می‌خواهم چیزی به تو بگویم.» گفت: «بفرما، استاد!»

41. عیسی گفت: «شخصی از دو تن طلب داشت: از یکی پانصد دینار، از دیگری پنجاه دینار.

42. امّا چون چیزی نداشتند به او بدهند، بدهی هر دو را بخشید. حال به گمان تو کدام‌یک او را بیشتر دوست خواهد داشت؟»

43. شَمعون پاسخ داد: «به گمانم آن که بدهی بیشتری داشت و بخشیده شد.» عیسی گفت: «درست گفتی.»

44. آنگاه به سوی آن زن اشاره کرد و به شَمعون گفت: «این زن را می‌بینی؟ به خانه‌ات آمدم، و تو برای شستن پاهایم آب نیاوردی، امّا این زن با اشکهایش پاهای مرا شست و با گیسوانش خشک کرد!

45. تو مرا نبوسیدی، امّا این زن از لحظۀ ورودم، دمی از بوسیدن پاهایم بازنایستاده است.

خوانده شده فصل کامل لوقا 7