کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 4:27-35 هزارۀ نو (NMV)

27. در زمان اِلیشَع نبی نیز جذامیان بسیار در اسرائیل بودند، ولی هیچ‌یک از جذام خود پاک نشدند مگر نَعَمانِ سُریانی.»

28. آنگاه همۀ کسانی که در کنیسه بودند، از شنیدن این سخنان برآشفتند

29. و برخاسته، او را از شهر بیرون کشیدند و بر لبۀ کوهی که شهر بر آن بنا شده بود، بردند تا از آنجا به زیرش افکنند.

30. امّا او از میانشان گذشت و رفت.

31. سپس عیسی به کَفَرناحوم، شهری در جلیل، فرود شد و در روز شَبّات به تعلیم مردم پرداخت.

32. آنان از تعلیم او در شگفت شدند، زیرا در کلامش اقتدار بود.

33. امّا در کنیسه، مردی دیوزده بود که روح پلید داشت. او به آواز بلند فریاد برآورد:

34. «ای عیسای ناصری، تو را با ما چه کار است؟ آیا آمده‌ای نابودمان کنی؟ می‌دانم کیستی؛ تو آن قدوس خدایی!»

35. عیسی روح پلید را نهیب زد و گفت: «خاموش باش و از او بیرون بیا!» آنگاه دیو، آن مرد را در حضور همگان بر زمین زد و بی‌آنکه آسیبی به او برساند، از او بیرون آمد.

خوانده شده فصل کامل لوقا 4