کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 4:23-38 هزارۀ نو (NMV)

23. عیسی به ایشان گفت: «بی‌گمان این مَثَل را بر من خواهید آورد که ”ای طبیب خود را شفا ده! آنچه شنیده‌ایم در کَفَرناحوم کرده‌ای، اینجا در زادگاه خویش نیز انجام بده.“‌»

24. سپس افزود: «آمین، به شما می‌گویم که هیچ پیامبری در دیار خویش پذیرفته نیست.

25. یقین بدانید که در زمان ایلیا، هنگامی که آسمان سه سال و نیم بسته شد و خشکسالیِ سخت سرتاسر آن سرزمین را فرا گرفت، بیوه‌زنان بسیار در اسرائیل بودند.

26. امّا ایلیا نزد هیچ‌یک فرستاده نشد مگر نزد بیوه‌زنی در شهر صَرِفَه در سرزمین صیدون.

27. در زمان اِلیشَع نبی نیز جذامیان بسیار در اسرائیل بودند، ولی هیچ‌یک از جذام خود پاک نشدند مگر نَعَمانِ سُریانی.»

28. آنگاه همۀ کسانی که در کنیسه بودند، از شنیدن این سخنان برآشفتند

29. و برخاسته، او را از شهر بیرون کشیدند و بر لبۀ کوهی که شهر بر آن بنا شده بود، بردند تا از آنجا به زیرش افکنند.

30. امّا او از میانشان گذشت و رفت.

31. سپس عیسی به کَفَرناحوم، شهری در جلیل، فرود شد و در روز شَبّات به تعلیم مردم پرداخت.

32. آنان از تعلیم او در شگفت شدند، زیرا در کلامش اقتدار بود.

33. امّا در کنیسه، مردی دیوزده بود که روح پلید داشت. او به آواز بلند فریاد برآورد:

34. «ای عیسای ناصری، تو را با ما چه کار است؟ آیا آمده‌ای نابودمان کنی؟ می‌دانم کیستی؛ تو آن قدوس خدایی!»

35. عیسی روح پلید را نهیب زد و گفت: «خاموش باش و از او بیرون بیا!» آنگاه دیو، آن مرد را در حضور همگان بر زمین زد و بی‌آنکه آسیبی به او برساند، از او بیرون آمد.

36. مردم همه شگفت‌زده به یکدیگر می‌گفتند: «این چه کلامی است؟ او با اقتدار و قدرت به ارواح پلید فرمان می‌دهد و بیرون می‌آیند!»

37. بدین‌گونه خبر کارهای او در سرتاسر آن نواحی پیچید.

38. آنگاه عیسی کنیسه را ترک گفت و به خانۀ شَمعون رفت. و امّا مادرزن شَمعون را تبی سخت عارض گشته بود. پس، از عیسی خواستند یاری‌اش کند.

خوانده شده فصل کامل لوقا 4