کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 22:60-71 هزارۀ نو (NMV)

60. پطرس در پاسخ گفت: «ای مرد، نمی‌دانم چه می‌گویی.» هنوز سخن می‌گفت که خروس بانگ زد.

61. آنگاه خداوند روی گرداند و به پطرس نگاه کرد، و پطرس سخن او را به یاد آورد که گفته بود: «امروز پیش از بانگ خروس، سه بار مرا انکار خواهی کرد.»

62. پس بیرون رفت و به تلخی بگریست.

63. آنان که عیسی را در میان داشتند، او را استهزا کرده، می‌زدند،

64. و چشمان او را بسته، می‌گفتند: «نبوّت کن و بگو چه کسی تو را می‌زند؟»

65. و ناسزاهای بسیارِ دیگر به او می‌گفتند.

66. چون صبح شد، شورای مشایخ قوم، یعنی سران کاهنان و علمای دین، تشکیل جلسه دادند و عیسی را به حضور فرا خواندند.

67. گفتند: «اگر تو مسیحی، به ما بگو.» پاسخ داد: «اگر بگویم، سخنم را باور نخواهید کرد،

68. و اگر از شما بپرسم، پاسخم نخواهید داد.

69. امّا از این پس، پسر انسان به دست راست قدرت خدا خواهد نشست.»

70. همگی گفتند: «پس آیا تو پسر خدایی؟» در پاسخ گفت: «شما خود گفتید که هستم.»

71. پس گفتند: «دیگر چه نیازی به شهادت است؟ خود از زبانش شنیدیم.‌»

خوانده شده فصل کامل لوقا 22