کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 2:3-20 هزارۀ نو (NMV)

3. پس، هر کس روانۀ شهر خود شد تا نام‌نویسی شود.

4. یوسف نیز از شهر ناصرۀ جلیل رهسپار بِیت‌لِحِمِ یهودیه، زادگاه داوود شد، زیرا از نسل و خاندان داوود بود.

5. او به آنجا رفت تا با نامزدش مریم که زایمانش نزدیک بود، نام‌نویسی کنند.

6. هنگامی که آنجا بودند، وقت زایمان مریم فرا رسید

7. و نخستین فرزندش را که پسر بود به دنیا آورد. او را در قنداقی پیچید و در آخوری خوابانید، زیرا در مهمانسرا جایی برایشان نبود.

8. در آن نواحی، شبانانی بودند که در صحرا به سر می‌بردند و شب‌هنگام از گلۀ خود پاسداری می‌کردند.

9. ناگاه فرشتۀ خداوند بر آنان ظاهر شد، و نور جلال خداوند بر گردشان تابید. شبانان سخت وحشت کردند،

10. امّا فرشته به آنان گفت: «مترسید، زیرا بشارتی برایتان دارم، خبری بس شادی‌بخش که برای تمامی قوم است:

11. امروز در شهر داوود، نجات‌دهنده‌ای برای شما به دنیا آمد. او خداوندْ مسیح است.

12. نشانه برای شما این است که نوزادی را در قنداقی پیچیده و در آخوری خوابیده خواهید یافت.»

13. ناگاه گروهی عظیم از لشکریان آسمان ظاهر شدند که همراه آن فرشته در ستایش خدا می‌گفتند:

14. «جلال بر خدا در عرش برین،و صلح و سلامت بر مردمانی که بر زمین مورد لطف اویند!»

15. و چون فرشتگان از نزد ایشان به آسمان رفتند، شبانان به یکدیگر گفتند: «بیایید به بِیت‌لِحِم برویم و آنچه را روی داده و خداوندْ ما را از آن آگاه کرده است، ببینیم.»

16. پس به‌شتاب رفتند و مریم و یوسف و نوزادِ خفته در آخور را یافتند.

17. چون نوزاد را دیدند، سخنی را که دربارۀ او به ایشان گفته شده بود، پخش کردند.

18. و هر که می‌شنید، از سخن شبانان در شگفت می‌شد.

19. امّا مریم، این همه را به خاطر می‌سپرد و در دل خود به آنها می‌اندیشید.

20. پس شبانان خدا را حمد و ثنا گویان بازگشتند، به سبب هرآنچه دیده و شنیده بودند، چنانکه بدیشان گفته شده بود.

خوانده شده فصل کامل لوقا 2