کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 19:37-47 هزارۀ نو (NMV)

37. چون نزدیک سرازیری کوه زیتون رسید، جماعتِ شاگردان همگی شادمانه خدا را با صدای بلند به‌خاطر همۀ معجزاتی که از او دیده بودند سپاس گفته،

38. ندا در دادند که:«مبارک است پادشاهی که به نام خداوند می‌آید!صلح و سلامت در آسمان و جلال در عرشِ برین باد!»

39. برخی از فَریسیان از میان جمعیت به عیسی گفتند: «استاد، شاگردانت را عتاب کن!»

40. در پاسخ گفت: «به شما می‌گویم اگر اینان خاموش شوند، سنگها به فریاد خواهند آمد!»

41. پس چون به اورشلیم نزدیک شد و شهر را دید، بر آن گریست

42. و گفت: «کاش تو نیز در این روز تشخیص می‌دادی که چه چیز برایت صلح و سلامت به ارمغان می‌آورد. امّا افسوس که از چشمانت پنهان گشته است.

43. زمانی فرا خواهد رسید که دشمنانت گرداگرد تو سنگر خواهند ساخت و از هر سو محاصره‌ات کرده، عرصه را بر تو تنگ خواهند نمود؛

44. و تو و فرزندانت را در درونت به خاک و خون خواهند کشید. و سنگ بر سنگ بر جا نخواهند گذاشت؛ زیرا از موعد آمدن خدا به یاری‌ات غافل ماندی.»

45. سپس به صحن معبد درآمد و به بیرون راندن فروشندگان آغاز نمود،

46. و به آنان گفت: «نوشته شده است که ”خانۀ من خانۀ دعا خواهد بود“؛ امّا شما آن را ’لانۀ راهزنان‘ ساخته‌اید.»

47. او هر روز در معبد تعلیم می‌داد. امّا سران کاهنان و علمای دین و مشایخ قوم در پی کشتن او بودند،

خوانده شده فصل کامل لوقا 19