کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 19:27-43 هزارۀ نو (NMV)

27. و اینک آن دشمنان مرا که نمی‌خواستند بر ایشان حکومت کنم بدین‌جا بیاورید و در برابر من بکُشید.“‌»

28. پس از این گفتار، عیسی پیشاپیش دیگران راه اورشلیم را در پیش گرفت.

29. چون به نزدیکی بِیت‌فاجی و بِیت‌عَنْیا که بر فراز کوهی بود رسید، دو تن از شاگردان خود را فرستاده گفت:

30. «به دهکده‌ای که پیش روی شماست، بروید. چون وارد شدید، کره الاغی را بسته خواهید یافت که تا به حال کسی بر آن سوار نشده است. آن را باز کنید و به اینجا بیاورید.

31. اگر کسی از شما پرسید: ”چرا آن را باز می‌کنید؟“ بگویید: ”خداوند بدان نیاز دارد.“‌»

32. فرستادگان رفتند و همه چیز را چنان یافتند که عیسی گفته بود.

33. و چون کره را باز می‌کردند، صاحبانش به ایشان گفتند: «چرا کره را باز می‌کنید؟»

34. پاسخ دادند: «خداوند بدان نیاز دارد.»

35. آنان کره را نزد عیسی آوردند. سپس رداهای خود را بر آن افکندند و عیسی را بر آن نشاندند.

36. همچنان که عیسی پیش می‌راند، مردم رداهای خود را بر سر راه می‌گستردند.

37. چون نزدیک سرازیری کوه زیتون رسید، جماعتِ شاگردان همگی شادمانه خدا را با صدای بلند به‌خاطر همۀ معجزاتی که از او دیده بودند سپاس گفته،

38. ندا در دادند که:«مبارک است پادشاهی که به نام خداوند می‌آید!صلح و سلامت در آسمان و جلال در عرشِ برین باد!»

39. برخی از فَریسیان از میان جمعیت به عیسی گفتند: «استاد، شاگردانت را عتاب کن!»

40. در پاسخ گفت: «به شما می‌گویم اگر اینان خاموش شوند، سنگها به فریاد خواهند آمد!»

41. پس چون به اورشلیم نزدیک شد و شهر را دید، بر آن گریست

42. و گفت: «کاش تو نیز در این روز تشخیص می‌دادی که چه چیز برایت صلح و سلامت به ارمغان می‌آورد. امّا افسوس که از چشمانت پنهان گشته است.

43. زمانی فرا خواهد رسید که دشمنانت گرداگرد تو سنگر خواهند ساخت و از هر سو محاصره‌ات کرده، عرصه را بر تو تنگ خواهند نمود؛

خوانده شده فصل کامل لوقا 19