کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 17:11-27 هزارۀ نو (NMV)

11. عیسی بر سر راه خود به اورشلیم، از حدّ سامِرِه و جلیل می‌گذشت.

12. پس چون به دهی وارد می‌شد، ده جذامی به او برخوردند. آنها دور ایستاده

13. با صدای بلند فریاد برآوردند: «ای عیسی، ای استاد، بر ما ترحم کن.»

14. چون عیسی آنها را دید، گفت: «بروید و خود را به کاهن بنمایید.» آنها به راه افتادند و در میانۀ راه از جذام پاک شدند.

15. یکی از آنها چون دید شفا یافته است، در حالی که با صدای بلند خدا را ستایش می‌کرد، بازگشت

16. و خود را به پای عیسی افکند و او را سپاس گفت. آن جذامی سامِری بود.

17. عیسی فرمود: «مگر آن ده تن همه پاک نشدند؟ پس نُه تن دیگر کجایند؟

18. آیا به‌جز این غریبه، کسی دیگر بازنگشت تا خدا را سپاس گوید؟»

19. سپس به او گفت: «برخیز و برو، ایمانت تو را شفا داده است.»

20. عیسی در پاسخ فَریسیان که پرسیده بودند پادشاهی خدا کی خواهد آمد، گفت: «آمدن پادشاهی خدا را نمی‌توان با مشاهده دریافت،

21. و کسی نخواهد گفت اینجا یا آنجاست، زیرا پادشاهی خدا در میان شماست.»

22. سپس به شاگردان گفت: «زمانی می‌آید که آرزو خواهید کرد یکی از روزهای پسر انسان را ببینید، امّا نخواهید دید.

23. مردم به شما خواهند گفت: ”او اینجاست،“ یا ”او آنجاست.“ امّا در پی آنها مروید.

24. زیرا همچنانکه صاعقه در یک آن می‌درخشد و آسمان را از کران تا کران روشن می‌کند، پسر انسان نیز در روز خود چنین خواهد بود.

25. امّا نخست می‌باید رنج بسیار کشد و از سوی این نسل طرد شود.

26. روزهای پسر انسان همچون روزهای نوح خواهد بود.

27. مردم می‌خوردند و می‌نوشیدند و زن می‌گرفتند و شوهر می‌کردند تا آن روز که نوح به کشتی درآمد. آنگاه سیل برخاست و همه را هلاک کرد.

خوانده شده فصل کامل لوقا 17