کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 14:20-30 هزارۀ نو (NMV)

20. سوّمی نیز گفت: ”تازه زن گرفته‌ام، و از این رو نمی‌توانم بیایم.“

21. پس خادم بازگشت و سرور خود را آگاه ساخت. میزبان خشمگین شد و به خادم دستور داد به کوچه و بازار شهر بشتابد و فقیران و معلولان و کوران و لنگان را بیاورد.

22. خادم گفت: ”سرور من، دستورت را انجام دادم، امّا هنوز جا هست.“

23. پس آقایش گفت: ”به جاده‌ها و کوره‌راههای بیرونِ شهر برو و به‌اصرار مردم را به ضیافت من بیاور تا خانه‌ام پر شود.

24. به شما می‌گویم که هیچ‌یک از دعوت‌شدگان، شام مرا نخواهند چشید.“‌»

25. جمعیتی انبوه عیسی را همراهی می‌کرد. او رو بدیشان کرد و گفت:

26. «هر که نزد من آید و از پدر و مادر، زن و فرزند، برادر و خواهر، و حتی از جان خود نفرت ندارد، شاگرد من نتواند بود.

27. و هر که صلیب خود را بر دوش نکشد و از پی من نیاید، شاگرد من نتواند بود.

28. «کیست از شما که قصد بنای برجی داشته باشد و نخست ننشیند تا هزینۀ آن را برآوُرد کند و ببیند آیا توان تکمیل آن را دارد یا نه؟

29. زیرا اگر پی آن را بگذارد امّا از تکمیل بنا درمانَد، هر که بیند، استهزا کرده،

30. گوید: ”این شخص ساختن بنایی را آغاز کرد، امّا از تکمیل آن درمانده است!“

خوانده شده فصل کامل لوقا 14