کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 10:35-42 هزارۀ نو (NMV)

35. روز بعد، دو دینار به صاحب کاروانسرا داد و گفت: ”از این مرد پرستاری کن و اگر بیش از این خرج کردی، چون برگردم به تو خواهم داد.“

36. حال به نظر تو کدام‌یک از این سه تن، همسایۀ مردی بود که به دست راهزنان افتاد؟»

37. پاسخ داد: «آن که به او ترحم کرد.» عیسی به او گفت: «برو و تو نیز چنین کن.»

38. چون در راه می‌رفتند، به دهکده‌ای درآمد. در آنجا زنی مارتا نام عیسی را به خانۀ خود دعوت کرد.

39. مارتا خواهری داشت مریم نام. مریم کنار پاهای خداوند نشسته بود و به سخنان او گوش فرا می‌داد.

40. امّا مارتا که سخت مشغول تدارک پذیرایی بود، نزد عیسی آمد و گفت: «‌سرورم، آیا تو را باکی نیست که خواهرم مرا در کار پذیرایی تنها گذاشته است؟ به او بفرما که مرا یاری دهد!»

41. خداوند جواب داد: «مارتا! مارتا! تو را چیزهای بسیار نگران و مضطرب می‌کند،

42. حال آنکه تنها یک چیز لازم است؛ و مریم آن نصیب بهتر را برگزیده، که از او بازگرفته نخواهد شد.»

خوانده شده فصل کامل لوقا 10