کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 1:18-27 هزارۀ نو (NMV)

18. زکریا از فرشته پرسید: «این را از کجا بدانم؟ من مردی پیرم و همسرم نیز سالخورده است.»

19. فرشته پاسخ داد: «من جبرائیلم که در حضور خدا می‌ایستم. اکنون فرستاده شده‌ام تا با تو سخن گویم و این بشارت را به تو رسانم.

20. اینک لال خواهی شد و تا روز وقوع این امر، یارای سخن گفتن نخواهی داشت، زیرا سخنان مرا که در زمان مقرر به حقیقت خواهد پیوست، باور نکردی.»

21. در این میان، جماعت منتظر زکریا بودند و حیران از طول توقف او در قُدس.

22. چون بیرون آمد، نمی‌توانست با مردم سخن گوید. پس دریافتند رؤیایی در قُدس دیده است، زیرا تنها ایما و اشاره می‌کرد و توان سخن گفتن نداشت.

23. زکریا پس از پایان نوبت خدمتش، به خانۀ خود بازگشت.

24. چندی بعد، همسرش اِلیزابِت آبستن شد و پنج ماه خانه‌نشینی اختیار کرد.

25. اِلیزابِت می‌گفت: «خداوند برایم چنین کرده است. او در این روزها لطف خود را شامل حال من ساخته و آنچه را نزد مردم مرا مایۀ ننگ بود، برداشته است.»

26. در ماه ششم، جبرائیل فرشته از جانب خدا به شهری در جلیل فرستاده شد که ناصره نام داشت،

27. تا نزد باکره‌ای مریم نام برود. مریم نامزد مردی بود، یوسف نام، از خاندان داوود.

خوانده شده فصل کامل لوقا 1