کتاب عهد عتیق

عهد جدید

اعمال 22:2-18 هزارۀ نو (NMV)

2. چون شنیدند که ایشان را به زبان عبرانیان خطاب می‌کند، خاموشتر شدند.آنگاه پولس گفت:

3. «من مردی یهودی‌ام، متولّد تارسوسِ کیلیکیه. امّا در این شهر پرورش یافته‌ام. شریعت اجدادی خود را به کمال، در محضر گامالائیل فرا گرفتم و برای خدا غیور بودم، چنانکه همگی شما امروز هستید.

4. من پیروان این ’طریقت‘ را تا سرحد مرگ آزار می‌رساندم و آنان را از مرد و زن گرفتار کرده، به زندان می‌افکندم.

5. کاهن اعظم و همۀ اعضای شورای یهود بر این امر گواهند، زیرا از ایشان نامه‌هایی خطاب به برادرانشان در دمشق گرفتم تا به آنجا بروم و این مردمان را در بند نهاده، برای مجازات به اورشلیم بیاورم.

6. «امّا چون در طی راه به دمشق نزدیک می‌شدم، حوالی ظهر، ناگاه نوری خیره کننده از آسمان گرد من تابید.

7. بر زمین افتادم و صدایی شنیدم که به من می‌گفت: ”شائول! شائول! چرا مرا آزار می‌رسانی؟“

8. «پرسیدم: ”خداوندا، تو کیستی؟“«پاسخ داد: ”من آن عیسای ناصری هستم که تو بر او آزار روا می‌داری.“

9. همراهانم نور را دیدند، امّا صدای آن کس را که با من سخن می‌گفت، نشنیدند.

10. «گفتم: ”خداوندا، چه کنم؟“«خداوند گفت: ”برخیز و به دمشق برو. در آنجا هرآنچه انجامش بر عهدۀ توست، به تو گفته خواهد شد.“

11. امّا من بر اثر درخشش آن نور، بینایی خود را از دست داده بودم. پس همراهان دستم را گرفتند و به دمشق بردند.

12. «در دمشق، مردی دیندار و پایبند به شریعت می‌زیست، حَنانیا نام، که در میان همۀ یهودیان، خوشنام بود.

13. حَنانیا به دیدارم آمد و گفت: ”برادر شائول! بینا شو!“ همان دَم، بینایی خویش بازیافتم و او را دیدم.

14. «او گفت: ”خدای پدران ما تو را برگزیده تا ارادۀ او را بدانی و آن پارسا را ببینی و سخنانی از دهانش بشنوی.

15. زیرا تو در برابر همۀ مردم، شاهد او خواهی بود و بر آنچه دیده و شنیده‌ای، شهادت خواهی داد.

16. حال منتظر چه هستی؟ برخیز و تعمید بگیر و نام او را خوانده، از گناهانت پاک شو!“

17. «چون به اورشلیم بازگشتم، در معبد مشغول دعا بودم که به حال خلسه فرو رفتم

18. و خداوند را دیدم که می‌گفت: ”بشتاب و هر چه زودتر اورشلیم را ترک کن، زیرا آنان شهادت تو را دربارۀ من نخواهند پذیرفت.“

خوانده شده فصل کامل اعمال 22