کتاب عهد عتیق

عهد جدید

اعمال 22:18-30 هزارۀ نو (NMV)

18. و خداوند را دیدم که می‌گفت: ”بشتاب و هر چه زودتر اورشلیم را ترک کن، زیرا آنان شهادت تو را دربارۀ من نخواهند پذیرفت.“

19. «گفتم: ”خداوندا، ایشان می‌دانند که من به کنیسه‌ها می‌رفتم و آنان را که به تو ایمان داشتند، به زندان می‌افکندم و می‌زدم.

20. و چون خون شهید تو استیفان را می‌ریختند، من آنجا ایستاده، بر آن عمل صحه گذاشتم و جامه‌های قاتلان او را نگاه داشتم.“

21. «او به من گفت: ”برو؛ زیرا من تو را به جاهای دوردست، نزد غیریهودیان می‌فرستم.“‌»

22. مردم تا اینجا به پولس گوش می‌دادند، امّا چون این را گفت، صدای خود را بلند کرده، فریاد زدند: «زمین را از وجود چنین کسی پاک کنید که زنده ماندنش روا نیست!»

23. در آن حال که آنان فریادکشان رداهای خود را بالای سر تکان می‌دادند و خاک برمی‌افشاندند،

24. فرمانده دستور داد پولس را به قلعه برده، تازیانه زنند و از او بازخواست کنند تا معلوم شود به چه سبب این‌چنین علیه او فریاد می‌کشند.

25. هنگامی که پولس را برای تازیانه زدن می‌بستند، به افسری که آنجا ایستاده بود، گفت: «آیا قانون به شما اجازه می‌دهد یک نفر تبعۀ روم را تازیانه بزنید، در حالی که حتی محاکمه نشده است؟»

26. افسر چون این را شنید، نزد فرمانده رفت و به او گفت: «هیچ می‌دانی چه می‌کنی؟ این مرد تبعۀ روم است!»

27. فرمانده نزد پولس آمد و از او پرسید: «بگو ببینم، آیا تو تبعۀ روم هستی؟»پاسخ داد: «بله، هستم.»

28. آنگاه فرمانده گفت: «من برای به دست آوردن این تابعیت، بهایی گران پرداخته‌ام.»پولس در پاسخ گفت: «امّا من با این تابعیت زاده شده‌ام!»

29. آنان که قرار بود از او بازخواست کنند، در دم خود را کنار کشیدند. فرمانده نیز که دریافته بود یک رومی را در بند نهاده است، سخت هراسان بود.

30. فردای آن روز، چون فرمانده می‌خواست به‌دقّت دریابد که چرا یهودیان پولس را متهم کرده‌اند، او را از بند آزاد کرد و دستور داد سران کاهنان و همۀ اعضای شورای یهود گرد آیند. سپس، پولس را پایین آورد تا در برابر آنها حاضر شود.

خوانده شده فصل کامل اعمال 22