فصول

  1. 1
  2. 2
  3. 3
  4. 4
  5. 5
  6. 6
  7. 7
  8. 8
  9. 9
  10. 10
  11. 11
  12. 12
  13. 13
  14. 14
  15. 15
  16. 16
  17. 17
  18. 18
  19. 19
  20. 20
  21. 21
  22. 22
  23. 23
  24. 24
  25. 25
  26. 26
  27. 27
  28. 28

کتاب عهد عتیق

عهد جدید

اعمال 13 هزارۀ نو (NMV)

رسالت برنابا و سولُس

1. در کلیسایی که در اَنطاکیه بود، انبیا و معلّمانی چند بودند: برنابا، شَمعون معروف به نیجِر، لوکیوسِ قیرَوانی، مَنائِن که برادرخواندۀ هیرودیسِ حاکم بود و سولُس.

2. هنگامی که ایشان در عبادت خداوند و روزه به سر می‌بردند، روح‌القدس گفت: «برنابا و سولُس را برای من جدا سازید، به جهت کاری که ایشان را بدان فرا خوانده‌ام.»

3. آنگاه، پس از روزه و دعا، دست بر آن دو نهاده، ایشان را روانۀ سفر کردند.

بشارت در قپرس

4. بدین قرار، آن دو که از جانب روح‌القدس فرستاده شده بودند، به سِلوکیه رفتند و از آنجا از راه دریا به قپرس رسیدند.

5. چون وارد سَلامیس شدند، در کنیسه‌های یهود به کلام خدا موعظه کردند. یوحنا نیز در خدمت ایشان بود.

6. آنان سرتاسر جزیره را درنَوَردیدند تا به پافوس رسیدند. در آنجا به فردی یهودی به نام بارْ‌یِشوعَ برخوردند که جادوگر و نبی دروغین بود.

7. او از دوستان ’سِرگیوس پولسِ‘ والی بود. والی که مردی خردمند بود، برنابا و سولُس را به حضور فرا خواند، زیرا می‌خواست کلام خدا را بشنود.

8. امّا عِلیمای جادوگر - که ترجمۀ نامش چنین است - به مخالفت با ایشان برخاست و کوشید والی را از ایمان آوردن، بازدارد.

9. در این هنگام سولُس، که پولس نیز نامیده می‌شد، پر از روح‌القدس شده، بدو چشم دوخت و گفت:

10. «ای فرزند ابلیس، ای دشمن هر پارسایی، که پر از مکر و فریبی! چرا از کج کردن راههای راست خداوند بازنمی‌ایستی؟

11. بدان که دست خداوند بر ضد توست. اکنون کور خواهی شد و تا مدتی قادر به دیدن آفتاب نخواهی بود.»در دَم، مه و تاریکی او را فرو گرفت، و دور زده کسی را می‌جُست که دستش را بگیرد و راه را به او بنماید.

12. چون والی این واقعه را دید، ایمان آورد، زیرا از تعلیمی که دربارۀ خداوند می‌دادند در شگفت شده بود.

پولس و برنابا در اَنطاکیۀ پیسیدیه

13. آنگاه پولس و همراهانش از راه دریا از پافوس به پِرجۀ پامفیلیه رفتند. امّا در آنجا یوحنا از ایشان جدا شد و به اورشلیم بازگشت.

14. آنها از پِرجه گذشتند و به اَنطاکیۀ پیسیدیه رسیدند. در روز شَبّات، به کنیسه درآمدند و نشستند.

15. پس از تلاوت تورات و کتب پیامبران، رهبرانِ کنیسه نزد ایشان فرستادند و گفتند: «برادران، اگر پند و اندرزی برای مردم دارید، بگویید.»

16. پولس ایستاد و با دست اشاره کرده، گفت: «ای مردان اسرائیلی و ای غیریهودیانِ خداترس، گوش فرا دهید!

17. خدای قوم اسرائیل، پدران ما را برگزید و قوم ما را در زمان غربتشان در مصر سرافراز ساخت و با قدرتی عظیم آنها را از آن سرزمین به در آورد،

18. و قریب به چهل سال رفتارشان را در بیابان تحمل کرد.

19. او هفت قوم را که در کنعان بودند، نابود ساخت و سرزمینشان را به قوم خود به میراث داد.

20. این همه حدود چهارصد و پنجاه سال به طول انجامید.«پس از آن، تا زمان سموئیل نبی، خدا داوران بدیشان داد.

21. آنگاه پادشاهی خواستند و خدا شائول، پسر قِیس، از قبیلۀ بِنیامین را به ایشان داد، که چهل سال حکومت کرد.

22. پس از برداشتن شائول، داوود را برانگیخت تا شاه ایشان گردد، و بر او چنین گواهی داد: ”داوود پسر یَسا را دلخواه خویش یافتم؛ او خواستِ مرا به‌طور کامل به جا خواهد آورد.“

23. «از نسل همین مرد، خدا طبق وعدۀ خود، نجات‌دهنده یعنی عیسی را برای اسرائیل فرستاد.

24. پیش از آمدن عیسی، یحیی تعمیدِ توبه را به همۀ مردم اسرائیل موعظه می‌کرد.

25. چون یحیی دورِ خود را به پایان می‌رسانید، گفت: ”مرا که می‌پندارید؟ من او نیستم؛ بلکه او پس از من می‌آید و من حتی شایسته نیستم بند کفشش را بگشایم.“

26. «ای برادران، ای فرزندان ابراهیم، و ای غیریهودیانِ خداترس که در اینجا حضور دارید! این پیامِ نجات برای ما فرستاده شده است.

27. مردم اورشلیم و بزرگان ایشان عیسی را نشناختند و با این حال با محکوم کردنش، گفته‌های پیامبران را که هر شَبّات تلاوت می‌شود، تحقق بخشیدند.

28. آنها با اینکه هیچ علتی برای مجازات مرگ نیافتند، از پیلاتُس خواستند او را بکشد.

29. و چون تمام آنچه را که درباره‌اش نوشته شده بود، به انجام رساندند، او را از صلیب پایین آورده، به قبر سپردند.

30. امّا خدا وی را از مردگان برخیزانید.

31. و آنان که با او از جلیل به اورشلیم آمده بودند، روزهای بسیار او را دیدند و اکنون نیز نزد قوم ما شاهدان اویند.

32. «اکنون ما به شما بشارت می‌دهیم که خدا آنچه را که به پدران ما وعده داده بود،

33. با برخیزانیدن عیسی، برای ما که فرزندان ایشانیم وفا کرد. همان‌گونه که در مزمور دوّم نوشته شده:«”تو پسر من هستی؛امروز، من تو را مولود ساخته‌ام.“

34. «و خدا او را از مردگان برخیزانید تا هرگز فساد نبیند، چنانکه آمده است:«”برکات مقدّس و مطمئنی راکه به داوود وعده داده شده،به شما خواهم بخشید.“

35. و بر همین مبنا در جای دیگر گفته شده که:«”نخواهی گذاشت سرسپردۀ توفساد ببیند.“

36. «و امّا داوود پس از آنکه به ارادۀ خدا مردمان عصر خویش را خدمت کرد، بخفت و به پدران خود پیوسته، فساد را دید.

37. ولی آن کس که خدا برخیزانید، فساد را ندید.

38. «پس، ای برادران، بدانید آمرزش گناهانی که به واسطۀ همین شخص فراهم آمده است، به شما اعلام می‌شود.

39. اکنون هر که ایمان بیاورد، به واسطۀ او پارسا شمرده می‌شود در هرآنچه نتوانستید به واسطۀ شریعت موسی پارسا شمرده شوید.

40. مراقب باشید این نوشتۀ کتب پیامبران بر سر شما نیاید که می‌گوید:

41. «”بنگرید، ای استهزاگران،حیرت کنید و هلاک شوید،زیرا در ایام شما کاری می‌کنم،که هرچند آن را به شما بازگویندهرگز باور نخواهید کرد.“»

42. چون پولس و برنابا از کنیسه بیرون می‌رفتند، مردم از آنها استدعا کردند که شَبّات آینده نیز در این باره با ایشان سخن بگویند.

43. پس از اینکه جماعتْ کنیسه را ترک کردند، بسیاری از یهودیان و اشخاص خداپرست که به یهودیت گرویده بودند، از پی پولس و برنابا به راه افتادند. آن دو با این گروه سخن گفتند و آنها را به پایداری در فیض خدا ترغیب کردند.

44. شَبّات بعد، به‌تقریب، تمامی مردم شهر گرد آمدند تا کلام خداوند را بشنوند.

45. امّا یهودیان چون ازدحام مردم را دیدند، از حسد پر شدند و با بی‌حرمتی به مخالفت با سخنان پولس برخاستند.

46. آنگاه پولس و برنابا دلیرانه گفتند: «لازم بود کلام خدا پیش از همه برای شما بیان شود. امّا چون آن را رد کردید و خود را شایستۀ حیات جاوید ندانستید، پس اکنون رو به سوی غیریهودیان می‌نهیم.

47. زیرا خداوند به ما چنین امر فرموده که:«”تو را نوری برای ملتها ساختم،تا نجات را به کرانهای زمین برسانی.“»

48. چون غیریهودیان این را شنیدند، شادمان شدند و کلام خداوند را حرمت داشتند؛ و آنان که برای حیات جاوید تعیین شده بودند، ایمان آوردند.

49. بدین‌سان کلام خداوند در سرتاسر آن ناحیه منتشر شد.

50. امّا یهودیان، زنان خداپرست و متشخص و نیز مردان سرشناسِ شهر را شوراندند و آنها را به آزار پولس و برنابا برانگیختند. پس پولس و برنابا را از آن ناحیه راندند.

51. ایشان نیز به اعتراض، غبار پاهای خود را بر ایشان تکاندند و به شهر قونیه رفتند.

52. و امّا شاگردان پر از شادی و روح‌القدس بودند.