4. «برای شبیخون در یک طرف شهر پنهان شوید، امّا نه بسیار دور از آن، و برای حملهٔ ناگهانی آماده باشید.
7. آنگاه شما از کمینگاه خود بیرون آمده، شهر را تصرّف کنید، زیرا خداوند خدای شما، آن را به دست شما تسلیم خواهد نمود.
8. وقتی شهر را تصرّف کردید، طبق فرمان خداوند آن را آتش بزنید. این دستور من میباشد.»
9. پس آنها هنگام شب به طرف کمینگاه خود حرکت کردند و در جایی که بین غرب عای و بیتئیل بود، پنهان شدند. یوشع شب را در اردوگاه خود به سر برد.
10. صبح روز بعد، یوشع برخاست و سربازان خود را آماده کرد و با رهبران بنیاسرائیل رهسپار عای شدند.
11. آنها در شمال شهر در نزدیکی درّهای اردو زدند.
14. وقتی پادشاه عای لشکر یوشع را دید، فوراً دست به کار شد و به همراه لشکریان خود برای حمله به بنیاسرائیل به روبهروی دشت اردن رفت. غافل از اینکه یک لشکر دیگر بنیاسرائیل در عقب شهر کمین کردهاند.
15. یوشع و مردان جنگی او، چنان وانمود کردند که از دست آنها شکست خورده، به طرف بیابان فرار میکنند.
16. پس به تمام سربازانی که در شهر بودند، دستور داده شد که به تعقیب بنیاسرائیل بروند. به این ترتیب آنها از شهر دور شدند،
17. به طوری که هیچ سربازی در بیتئیل و یا عای باقی نماند و دروازههای شهر را نیز بازگذاشتند و به تعقیب بنیاسرائیل رفتند.
18. آنگاه خداوند به یوشع گفت: «نیزهات را به طرف عای دراز کن، زیرا من آن را به دست تو میدهم.» یوشع چنان کرد.